《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 52
[ساعت ۴؛۳۵ عصر خونه جیمین ]
کیونگ با برداشتن گوشیش به اتاقش رفت و با فردی تماس گرفت
بعد از چند تا بوق جواب داد و با صدای بلند و داد بهش گفت
کیونگ : مگه تو نگفتی که کارای بیمارستان رو حل کردی الان چطوری جیمین فهمید اون دوختر حامله نیست
بعد از تموم شدن حرف کیونگ فردی که پشت خط بود گفت
جی یون : سر من داد نزن خودت مگه تاحالا چیکار کردی من تورو فرستادم توی اون خونه تا کاری کنی که جیمین عاشقت بشه اما تو تاحالا هيچ قلتی نکردی
کیونگ انگار که چیزی یادش آومده باشه با صدای آروم گفت
کیونگ : الان با بهس کردن به جايي نمیرسیم ایجوری نه تو به عشقت میرسی نه من میتونم عروس این خونه بشم
جی یون : درسته قرار ما این بود که ات رو از جیمین جدا کنیم
اما نقشمون شکست خورد
کیونگ : نگران نباش شاید نقشه تو شکست خورد باشه اما من یه فکری دارم باید ببینمت
جی یون : باشه توی اولی فرصت قرار میزاریم مراقب باش کسی نفهمید
کیونگ : باشه به اومید دیدار کانگ جی یون
کیونگ گوشیش رو قطع کرد و با خوداش گفت
کیونگ.....
کیم ات نمیزارم خوشبخت بشی زندگی که داری حق منه
{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{
بقیه وقتي میخوابن سرحال و خوشحال از خواب بیدار میشناما ات خسته تر از قبل از خواب بیدار شد بازم جای اشک هاش روی بالشت خوشک شده بود از روی تخت بلند شد و به سمت حمام رفت و بعد از یک ساعت از حمام اومد بیرون و به به سمت چمدون اش رفت
و بازش کرد حتا نگاه کردن به تک تک اون لباس ها اونو یاد جیمین میانداخت روزی که با جیمین برای خریدن این لباس ها رفته بود بازم بغضش گرفت بود اما نمیخواست
دیگه گریه کنه و زود لباسی از چمدونش برداشت و بلند شد اما با افتادن گردنبندی که جیمین بهش داد بود خم شد و از روی زمين برداشت
و به الماس صورتی اش نگاه کرد این بار نتونست اشک هاش رو نگهداری و اشک هاش صورتش رو خیس کرد
ات......
جیمین تو بهم قول دادی گفتی ولم نمیکنی گفتی همیشه کنارمی
اگه میخواست با اولی حرفی که شنیدی ولم کنی
چرا منو اينجوری وابسته خودت کردی
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
پارت 52
[ساعت ۴؛۳۵ عصر خونه جیمین ]
کیونگ با برداشتن گوشیش به اتاقش رفت و با فردی تماس گرفت
بعد از چند تا بوق جواب داد و با صدای بلند و داد بهش گفت
کیونگ : مگه تو نگفتی که کارای بیمارستان رو حل کردی الان چطوری جیمین فهمید اون دوختر حامله نیست
بعد از تموم شدن حرف کیونگ فردی که پشت خط بود گفت
جی یون : سر من داد نزن خودت مگه تاحالا چیکار کردی من تورو فرستادم توی اون خونه تا کاری کنی که جیمین عاشقت بشه اما تو تاحالا هيچ قلتی نکردی
کیونگ انگار که چیزی یادش آومده باشه با صدای آروم گفت
کیونگ : الان با بهس کردن به جايي نمیرسیم ایجوری نه تو به عشقت میرسی نه من میتونم عروس این خونه بشم
جی یون : درسته قرار ما این بود که ات رو از جیمین جدا کنیم
اما نقشمون شکست خورد
کیونگ : نگران نباش شاید نقشه تو شکست خورد باشه اما من یه فکری دارم باید ببینمت
جی یون : باشه توی اولی فرصت قرار میزاریم مراقب باش کسی نفهمید
کیونگ : باشه به اومید دیدار کانگ جی یون
کیونگ گوشیش رو قطع کرد و با خوداش گفت
کیونگ.....
کیم ات نمیزارم خوشبخت بشی زندگی که داری حق منه
{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{
بقیه وقتي میخوابن سرحال و خوشحال از خواب بیدار میشناما ات خسته تر از قبل از خواب بیدار شد بازم جای اشک هاش روی بالشت خوشک شده بود از روی تخت بلند شد و به سمت حمام رفت و بعد از یک ساعت از حمام اومد بیرون و به به سمت چمدون اش رفت
و بازش کرد حتا نگاه کردن به تک تک اون لباس ها اونو یاد جیمین میانداخت روزی که با جیمین برای خریدن این لباس ها رفته بود بازم بغضش گرفت بود اما نمیخواست
دیگه گریه کنه و زود لباسی از چمدونش برداشت و بلند شد اما با افتادن گردنبندی که جیمین بهش داد بود خم شد و از روی زمين برداشت
و به الماس صورتی اش نگاه کرد این بار نتونست اشک هاش رو نگهداری و اشک هاش صورتش رو خیس کرد
ات......
جیمین تو بهم قول دادی گفتی ولم نمیکنی گفتی همیشه کنارمی
اگه میخواست با اولی حرفی که شنیدی ولم کنی
چرا منو اينجوری وابسته خودت کردی
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
https://wisgoon.com/mynhe
۲۷۲
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.