ترجمه نامه ی نامجون تو ویورس به مناسب فستا 💜
ترجمه نامهی نامجون تو ویورس به مناسب فستا 💜
میگن کوهها و رودخونه ها طی ده سال تغییر میکنن. این درسته.
امواج بیشماری بوده.
طلوع آفتابهای زیادی که حتی یادم نمیاد.
وقتی تو دههی بیست و سی سالگی بودم آدم متفاوتی بودم. حالا بزرگتر شدم و تغییر کردم، این که با یه کلمه جادو اتفاق خیلی چیز خاصیه. اینه که باعث میشه یه کلمه تبدیل به ضمیر بشه، طوری که بیتیاس شد بیتیاس و آرمی شد آرمی. بارون و باد و عشق زیادی بوده. ما دنیای خودمونو ساختیم که شاید کسی درکش نکنه. از شما آرمیا و تمام کسایی که تو این راه بهمون کمک کردن ممنونم. این برای من تجربهی خاصی بوده که تکرار نشدنیه. با نگاه به گذشته، میبینم عادت داشتم بدون استراحت درو باز کنم حتی اگه مدتی غرق توی گذشتم میشدم. حتی الان تو چپتر دوم خودم، خودمو میسنجم، انگار میتونم به هر چیزی تبدیل بشم. نگرانی ها و ابهاماتی که در 17 و 20 سالگی داشتم هنوز وجود دارن.
کم کم که دارم بالغ میشم
یاد گرفتم که چیزای زیادی تو کلمه وجود داره که نمیشه اونا رو با کلمات گفتاری و نوشتاری بیان کرد و چیزایی که به نظر می رسید دیگه تغییر نمیکنن همچنان آخرش تغییر پیدا میکنن. همچنین تولد یک "نام" شناخته شده، به قدرت و عشق بسیاری از مردم نیاز داره، من هنوز خیلی نابالغم احتمالا هنوزم ناآشنا مضطرب و دردناک خواهد بود، اما با این حال من ادامه میدم. جدا اما با همدیگه، دور اما نزدیک، اما من..
نسبت به همتون..
نسبت به هماون امیدوارم که من همراه شما باشم.
اعضا، استفا، خانوادم و دوستام! خیلی زحمت کشیدین و سخت کار کردین.
بیایید تا 10 سال آینده با همدیگه باشیم و باهم تو جایی به اسم این جهان زندگی کنیم!
دوستت دارم
نامجون
میگن کوهها و رودخونه ها طی ده سال تغییر میکنن. این درسته.
امواج بیشماری بوده.
طلوع آفتابهای زیادی که حتی یادم نمیاد.
وقتی تو دههی بیست و سی سالگی بودم آدم متفاوتی بودم. حالا بزرگتر شدم و تغییر کردم، این که با یه کلمه جادو اتفاق خیلی چیز خاصیه. اینه که باعث میشه یه کلمه تبدیل به ضمیر بشه، طوری که بیتیاس شد بیتیاس و آرمی شد آرمی. بارون و باد و عشق زیادی بوده. ما دنیای خودمونو ساختیم که شاید کسی درکش نکنه. از شما آرمیا و تمام کسایی که تو این راه بهمون کمک کردن ممنونم. این برای من تجربهی خاصی بوده که تکرار نشدنیه. با نگاه به گذشته، میبینم عادت داشتم بدون استراحت درو باز کنم حتی اگه مدتی غرق توی گذشتم میشدم. حتی الان تو چپتر دوم خودم، خودمو میسنجم، انگار میتونم به هر چیزی تبدیل بشم. نگرانی ها و ابهاماتی که در 17 و 20 سالگی داشتم هنوز وجود دارن.
کم کم که دارم بالغ میشم
یاد گرفتم که چیزای زیادی تو کلمه وجود داره که نمیشه اونا رو با کلمات گفتاری و نوشتاری بیان کرد و چیزایی که به نظر می رسید دیگه تغییر نمیکنن همچنان آخرش تغییر پیدا میکنن. همچنین تولد یک "نام" شناخته شده، به قدرت و عشق بسیاری از مردم نیاز داره، من هنوز خیلی نابالغم احتمالا هنوزم ناآشنا مضطرب و دردناک خواهد بود، اما با این حال من ادامه میدم. جدا اما با همدیگه، دور اما نزدیک، اما من..
نسبت به همتون..
نسبت به هماون امیدوارم که من همراه شما باشم.
اعضا، استفا، خانوادم و دوستام! خیلی زحمت کشیدین و سخت کار کردین.
بیایید تا 10 سال آینده با همدیگه باشیم و باهم تو جایی به اسم این جهان زندگی کنیم!
دوستت دارم
نامجون
۲.۹k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.