بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را

مثل یک مادر که فرزندش ز دستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است
با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را
دیدگاه ها (۱)

اشکت در میاد بخونیش..واقعا به ١٠٠ تا داستان می ارزه....نخونی...

اشکت در میاد بخونیش..واقعا به ١٠٠ تا داستان می ارزه....نخونی...

برود هر که دلش خواست شکایت بکندشهر باید به من هئیتی عادت بکن...

-عشق یعنی تو دل شب آروم زمزمه کنی "الهی العفو"-عشق یعنی چشما...

چند پارتی(جونگ کوک/ات):Part2

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۷غرغر کنان گفتم:دیگه نصف راه رو رفتیم میخوای بر...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط