شبا رو ساختن واسه
شبا رو ساختن واسه
رفعِ خفگی های روزمره
یعنی چی ؟
هممون در طول روز
بارها و بارها
تو موقعیتای مختلف و شرایط های متفاوت ، ممکنه یه سکوت مسخره ، بشه دلیلِ بی خوابی های شبانمون ...
وقتایی که باید حرف میزدیم و نزدیم
وقتایی که باید اعتراض میکردیم و نکردیم
وقتایی که باید اشک میریختیم و نریختیم
وقتایی که باید از خودمون دفاع میکردیم و نکردیم
تمامِ اینها
میشه غده
میشه گره
میشه بغض
و دست میذاره رو حلق شبامون ...
پهلو به پهلو بازیمون میده
چوب کبریت میذاره لای پلکامون و
کافئین تزریق میکنه به
مغزمون که فرمان خاموشی از یادش بره !
وقتی تو طولِ روز
احساساتت و داری با سکوتت دار میزنی
بش حق بده که شب با یه کینه ی شتری بیاد بیفته به جونت
و راه نفست و ببنده ...
وقتی تو طولِ روز
عشقِ توی دلت و میشکونن و
تو با لبخند احمقانت وانمود میکنی به خوب بودن
بش حق بده که شب
با یه گوله بغضِ نفس گیر
نفس بُرِ ت بشه ...
وقتی تو طول روز
هممون نیستیم اون آدمایی که باید باشیم
نمیزنیم اون حرفایی و که باید بزنیم
باید شبامون بشه
#رفعِ_خفگی_های_روزمره !
ماها
اندازه تمومِ سالای سکوتمون
اندازه تموم شبایی که زیر پتو
با هق هق های خفه تو سیل اشکامون غلتیدیم و نفهمیدیم کی آفتاب زد
به احساسمون
به خودمون
مدیونیم ...
رفعِ خفگی های روزمره
یعنی چی ؟
هممون در طول روز
بارها و بارها
تو موقعیتای مختلف و شرایط های متفاوت ، ممکنه یه سکوت مسخره ، بشه دلیلِ بی خوابی های شبانمون ...
وقتایی که باید حرف میزدیم و نزدیم
وقتایی که باید اعتراض میکردیم و نکردیم
وقتایی که باید اشک میریختیم و نریختیم
وقتایی که باید از خودمون دفاع میکردیم و نکردیم
تمامِ اینها
میشه غده
میشه گره
میشه بغض
و دست میذاره رو حلق شبامون ...
پهلو به پهلو بازیمون میده
چوب کبریت میذاره لای پلکامون و
کافئین تزریق میکنه به
مغزمون که فرمان خاموشی از یادش بره !
وقتی تو طولِ روز
احساساتت و داری با سکوتت دار میزنی
بش حق بده که شب با یه کینه ی شتری بیاد بیفته به جونت
و راه نفست و ببنده ...
وقتی تو طولِ روز
عشقِ توی دلت و میشکونن و
تو با لبخند احمقانت وانمود میکنی به خوب بودن
بش حق بده که شب
با یه گوله بغضِ نفس گیر
نفس بُرِ ت بشه ...
وقتی تو طول روز
هممون نیستیم اون آدمایی که باید باشیم
نمیزنیم اون حرفایی و که باید بزنیم
باید شبامون بشه
#رفعِ_خفگی_های_روزمره !
ماها
اندازه تمومِ سالای سکوتمون
اندازه تموم شبایی که زیر پتو
با هق هق های خفه تو سیل اشکامون غلتیدیم و نفهمیدیم کی آفتاب زد
به احساسمون
به خودمون
مدیونیم ...
۴.۰k
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.