خاطره
#خاطره
یڪ روز #میلاد آمد پیش من و گفت:مادر دارم مےروم رزمایش و لباس نظامے بگیرم،
من متوجه شدم رفتنش جدے است و خودش برگشت به من گفت: مادر چند جا ثبت نام ڪرده ام اسمم در نیامده است، باید تو برایم دعا ڪنے ڪه این دفعه مقدمات سفرم فراهم شود.
خیلے خونش برای رفتن مےجوشید.نهایتا ۲۲ آبان ۹۴ اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبے(ع) بهبهان فراهم شد. میلاد دید که من با رفتن او خیلے بےتابے مےڪنم گفت: مادر #شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمےشود و از تو مےخواهم براے رفتنم رضایت ڪامل داشته باشے.
با خودم کنار آمدم خانواده هایے هستند که سه شهید و چهار شهید دارند من یڪے از پسرانم را مےخواهم فداے اسلام ڪنم.و توانستم راضے شوم میلاد به سوریه برود و گفتم: مادر برو به سلامت.هرچه خدا خواست همان مےشود و اگر قسمت من باشے برمےگردے و اگر قسمتت شهادت است مبارڪت باشد و این آخرین ڪلام من و همسرم در لحظه جدا شدن از یڪدیگر بود.
به روایت #مادربزرگوارشهید #شهید_میلاد_بدری #یاد_شهدا_باصلوات
#مدافع_سبزحرم
یڪ روز #میلاد آمد پیش من و گفت:مادر دارم مےروم رزمایش و لباس نظامے بگیرم،
من متوجه شدم رفتنش جدے است و خودش برگشت به من گفت: مادر چند جا ثبت نام ڪرده ام اسمم در نیامده است، باید تو برایم دعا ڪنے ڪه این دفعه مقدمات سفرم فراهم شود.
خیلے خونش برای رفتن مےجوشید.نهایتا ۲۲ آبان ۹۴ اعزامش به سوریه از تیپ امام حسن مجتبے(ع) بهبهان فراهم شد. میلاد دید که من با رفتن او خیلے بےتابے مےڪنم گفت: مادر #شهادت هم بدون رضایت مادر مورد قبول واقع نمےشود و از تو مےخواهم براے رفتنم رضایت ڪامل داشته باشے.
با خودم کنار آمدم خانواده هایے هستند که سه شهید و چهار شهید دارند من یڪے از پسرانم را مےخواهم فداے اسلام ڪنم.و توانستم راضے شوم میلاد به سوریه برود و گفتم: مادر برو به سلامت.هرچه خدا خواست همان مےشود و اگر قسمت من باشے برمےگردے و اگر قسمتت شهادت است مبارڪت باشد و این آخرین ڪلام من و همسرم در لحظه جدا شدن از یڪدیگر بود.
به روایت #مادربزرگوارشهید #شهید_میلاد_بدری #یاد_شهدا_باصلوات
#مدافع_سبزحرم
۴۱.۸k
۰۶ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.