می خواست قاتلت بشه ولی عاشقت شد 💜
می خواست قاتلت بشه ولی عاشقت شد 💜
part : 3
ویو جونگ کوک
غذا رو خوردم رفتم خوابیدم دراز کشیده بودم داشتم فکر میکردم که چجوری تهیونگ منصرف کنم تهیونگ حق داشته عاشقش بشه انقدر فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم بر
ویو ا. ت
از خواب بلند شدم رفتم ی ابی به سر وصورتم زدمو رفتم تو اشپز خونه تا صبحونه درست کنم بعد رفتم طبقه بالا تا جونگ کوک رو بیدار کنم ولی خودش از قبل بیدار شده بود در زدم اومد درو باز کرد
+بفرمایین پایین صبحانه درست کردم
_چشم الان میام
+اهمم(با اخم)
_چیه
+خودت میگی راحم باش بعد خودت رسمی حرف میزنی
_توهم همین الان رسمی حرف زدی
+.......
+ولی دیگه رسمی حرف نزنیم
_باشه
رفتم پایین چه میزی چیده بود (میز تو اسلاید هست)
نشستیم سر میز ی دور مقررات رو مرور کردیم
+پس دختر نمیتونین بیاری بجز خانواده و اگر میخواستی مهمون بیاری از قبل به من خبر بدید
_اوکی
_دستت درد نکنه جبران میکنم دیشب هم شام بهم دادی
+نه این چه حرفیه هم خونه هستیم مثلا راستی
_هوم
+با صدای بلند اهنگ که مشکل نداری
_نه (خوب معلومه که نداره داشت تعجب میکردیم)
میخوای مهمونی بگیری
+نه خودم تنهایی اگر دوس داشتی توهم میتونی همینجا بمونی
_فکر خوبیه
ویو ا. ت
نمیدونم چرا وقتی پیششم احساس ارامش دارم نه ا. ت تو عاشق نشدی ولی اگر شده باشم چی....
جونگ کوک: ا. ت ا. ت چی شده
ا. ت: هیچی
ویو جونگ کوک
بعد چند مین اهنگ خوندن و رقصیدن خسته گرفتیم نشستیم
واقعا باهاش خوش میگذشت نمیدونم چرا از اون موقع که اومدم پیشش ی حسی بهش پیدا کردم
ویو ا. ت
گرفتیم نشستیم بعد این همه سال دوباره خوش حالم نمیدونم این مرد داره با من چیکار میکنه که دیگه نمیتونم ناراحت باشم....
نشسته بودیم که گوشیم زنگ خورد میا بود
+یک لحظه
@bts_2013_army_9
part : 3
ویو جونگ کوک
غذا رو خوردم رفتم خوابیدم دراز کشیده بودم داشتم فکر میکردم که چجوری تهیونگ منصرف کنم تهیونگ حق داشته عاشقش بشه انقدر فکر کردم که نفهمیدم کی خوابم بر
ویو ا. ت
از خواب بلند شدم رفتم ی ابی به سر وصورتم زدمو رفتم تو اشپز خونه تا صبحونه درست کنم بعد رفتم طبقه بالا تا جونگ کوک رو بیدار کنم ولی خودش از قبل بیدار شده بود در زدم اومد درو باز کرد
+بفرمایین پایین صبحانه درست کردم
_چشم الان میام
+اهمم(با اخم)
_چیه
+خودت میگی راحم باش بعد خودت رسمی حرف میزنی
_توهم همین الان رسمی حرف زدی
+.......
+ولی دیگه رسمی حرف نزنیم
_باشه
رفتم پایین چه میزی چیده بود (میز تو اسلاید هست)
نشستیم سر میز ی دور مقررات رو مرور کردیم
+پس دختر نمیتونین بیاری بجز خانواده و اگر میخواستی مهمون بیاری از قبل به من خبر بدید
_اوکی
_دستت درد نکنه جبران میکنم دیشب هم شام بهم دادی
+نه این چه حرفیه هم خونه هستیم مثلا راستی
_هوم
+با صدای بلند اهنگ که مشکل نداری
_نه (خوب معلومه که نداره داشت تعجب میکردیم)
میخوای مهمونی بگیری
+نه خودم تنهایی اگر دوس داشتی توهم میتونی همینجا بمونی
_فکر خوبیه
ویو ا. ت
نمیدونم چرا وقتی پیششم احساس ارامش دارم نه ا. ت تو عاشق نشدی ولی اگر شده باشم چی....
جونگ کوک: ا. ت ا. ت چی شده
ا. ت: هیچی
ویو جونگ کوک
بعد چند مین اهنگ خوندن و رقصیدن خسته گرفتیم نشستیم
واقعا باهاش خوش میگذشت نمیدونم چرا از اون موقع که اومدم پیشش ی حسی بهش پیدا کردم
ویو ا. ت
گرفتیم نشستیم بعد این همه سال دوباره خوش حالم نمیدونم این مرد داره با من چیکار میکنه که دیگه نمیتونم ناراحت باشم....
نشسته بودیم که گوشیم زنگ خورد میا بود
+یک لحظه
@bts_2013_army_9
۲۹.۲k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.