ای به دوش افکنده گیسو

ای به دوش افکنده گیسو ...



کجا بودی که دیشب تا سحر در فکر گیسویت

دلم خواب پریشان دید و من تعبیرها کردم

 

 

باز کن طره ی گیسوی و بریشانش کن

تا که عطر سر زلفت نفس جان باشد...

 

 

گیسویم شانه... شانه نه  شانه میخواهد!

 

 

با نگاهی دلبران گیسو بریشان میکنند

او جهانی را اسیر تار گیسو میکند

 

 

دوش در حلقه ما قصّه گیسوی تو بود 

 تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

 

زیر  تار  گیســــــــــوی  افشان   بید 

سوسن  و  مینا  و  نــــاز  افتاده  مست

 

به رخ گیسو فروریزی که دلها رابرانگیزی

 ازاین بازیگری بگذر،به هر صورت دل آرائی

 

به گیسوی توسوگند ای سرزلف قرارمن 

 که می‌رقصد دلم ازرقص گیسوی تو بر دوشت

 

یک شبی گیسوی مشکین تودیدم درخواب 

 خواب آن یک شبه یک عمر پریشانم کرد

 

پریشان کن سر زلف سیاهت شانه‌اش بامن 

 سیه زنجیر گیسو باز کن دیوانه‌اش با من

 

این چه تابی است که آن حلقه گیسو دارد 

که دل اهل جهان بسته به یک مو دارد

 

شد اسیر بند زلفش دین و دنیا و دلم

بدتر از گیسوی مه رویان دگر زنجیر نیست...
دیدگاه ها (۴)

#عاشق_موهاشم اسمش زهراست تو راه کربلا دیدمش...اهل موصل بودن ...

#کربلا_پیاده روی اربعین...خوشکل خااااانوم

#دخترانه#دختر بــــاس...

#نکتشو..اهل دلها میفهمن نکته اش چیه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط