پارت: 19
پارت: 19
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 19
"Light After Darkness"
ویو کوک:
میخواستم از عمارت ته شون برم بیرون جین دستمو گرقت گفت: پسر مراقب خودت باش به خودت اسیب نزن اون عاشقته تو هم عاشقشی هیچ حصار و دیواری بین شما دو تا نیست!
یهو حواسم رفت جای گوشیم برام پیام اومده بود دیدم ناشناسه یه ویدئو برام فرستاده بود زیر نوشته بود: ببین عشقه ت پیش منه بنظرت جناب جئون اگه بکشمش چه اتفاقی برات میوفته؟
ویو نویسنده:
کوک: مییییکشمت عووووضی(داااااااد)
نامجون: اروم باش کوک ما جلوشو میگیریم(همه پسرا سرشون تو گوشیه کوک بوده)(چه فضولید شماها)(نامجون: تو خفه شو فیکتو بنویس)(باشه باشه)
جیمین: حق با نامجونه کوک ما جلوشو میکیریم هیچ کاری نمیتونه بکنه!
تهیونگ: پسر نگران نباش بجای اینکه گریه کنی براش بیا نقشه بکشیم چجوری شکستش بدیم!
کوک: چجوری نگران نباشم لونا تنها کسیه که من عاشقشم لونا تنها عشقه منه اون جاش اینجاس (به قلبش اشاره میکنه) کتش من بجای اون بودم دنیا فراتر از چیزی که تصورش کنید به لونا سخت گرفته اون لایق این همه سختی نیست اون از من که باهاش اینجوری کردم اون از خانواده ش اون از اون هیونجین عوضی اینم از مورالز که تنهایی چیزی بود که داشتم(با گریه)
تهیونگ: پسر گریه نکن ما اونو بر میگردونیم
پسرا رفتن نقشه کشیدن و جونگ کوک و فرستادن بره استراحت کنه
ویو کوک:
از خواب یدار شدم دیدم یه پیام جدید از طرف ناشناس برام اومده دیدم یه فیلم از لونا داشتن شکنجه ش میکردن مورالز گفت: نمیای عشقتو نجات بدی؟؟؟؟؟ وقتی دهن لونا رو. باز کردن گف: کوک نیا اینجا خطرناکه میشکنت (بدون جون و خیلی اروم)
مورالز زد تو. گوشش و فیلمو قطع کرد و. دوباره لونا رو شکنجه کردن
بعد دیدم یه پیام برام فرستاد گف اگه میخوای عشقتو نجات بدی بیا به این ادرس تاکید میکنم تنها بیا!
کوک: عوضیییییی
بلند شدم یه لباس مشکی پوشیدم و چند تا اصلحه برداشتم و رفتم حتی بادیگارد هم با خودم نبردم اما بهشون کفتم کجا میرم و بهشون گفتم به پسرا بگن کجا میرم و یک ساعت بعد من بیان
رفتم به ادرسی که گفته بود دیدم یه خونه خرابه ست و متروکه ست اصلحه مو در اوردم داد کشیدم لوناااااااااا کجاییییییییییی
دیدم یه صدای ناله مانندی اومد گف چرا اومدی
تو نباید میومدی!ویو کوک:رفتم دیدم یک اتاق هست که درش بستس باز کردم باز نشد لگد زدم باز شد رفتم دیدم لونا رو بستن و لباسش بخاطر زخماش خونی شده و دهنش بستس و دستاش و خودشو به یک صندلی بستن سر و صورتش خونیه رفتم تا رسیدم بغلش کردم و دستاشو باز کردم تا بازش مردم از روی صندلی افتاد روی زمین رفتم سرش و گذاشتم روی پام و دستشو گرفتم با صدای اروم و ضعیفی گفت: کوک نباید میومدی تو توی خطری بهت هشدار دا..........(بیهوش)
کامنت یادت نره
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: 19
"Light After Darkness"
ویو کوک:
میخواستم از عمارت ته شون برم بیرون جین دستمو گرقت گفت: پسر مراقب خودت باش به خودت اسیب نزن اون عاشقته تو هم عاشقشی هیچ حصار و دیواری بین شما دو تا نیست!
یهو حواسم رفت جای گوشیم برام پیام اومده بود دیدم ناشناسه یه ویدئو برام فرستاده بود زیر نوشته بود: ببین عشقه ت پیش منه بنظرت جناب جئون اگه بکشمش چه اتفاقی برات میوفته؟
ویو نویسنده:
کوک: مییییکشمت عووووضی(داااااااد)
نامجون: اروم باش کوک ما جلوشو میگیریم(همه پسرا سرشون تو گوشیه کوک بوده)(چه فضولید شماها)(نامجون: تو خفه شو فیکتو بنویس)(باشه باشه)
جیمین: حق با نامجونه کوک ما جلوشو میکیریم هیچ کاری نمیتونه بکنه!
تهیونگ: پسر نگران نباش بجای اینکه گریه کنی براش بیا نقشه بکشیم چجوری شکستش بدیم!
کوک: چجوری نگران نباشم لونا تنها کسیه که من عاشقشم لونا تنها عشقه منه اون جاش اینجاس (به قلبش اشاره میکنه) کتش من بجای اون بودم دنیا فراتر از چیزی که تصورش کنید به لونا سخت گرفته اون لایق این همه سختی نیست اون از من که باهاش اینجوری کردم اون از خانواده ش اون از اون هیونجین عوضی اینم از مورالز که تنهایی چیزی بود که داشتم(با گریه)
تهیونگ: پسر گریه نکن ما اونو بر میگردونیم
پسرا رفتن نقشه کشیدن و جونگ کوک و فرستادن بره استراحت کنه
ویو کوک:
از خواب یدار شدم دیدم یه پیام جدید از طرف ناشناس برام اومده دیدم یه فیلم از لونا داشتن شکنجه ش میکردن مورالز گفت: نمیای عشقتو نجات بدی؟؟؟؟؟ وقتی دهن لونا رو. باز کردن گف: کوک نیا اینجا خطرناکه میشکنت (بدون جون و خیلی اروم)
مورالز زد تو. گوشش و فیلمو قطع کرد و. دوباره لونا رو شکنجه کردن
بعد دیدم یه پیام برام فرستاد گف اگه میخوای عشقتو نجات بدی بیا به این ادرس تاکید میکنم تنها بیا!
کوک: عوضیییییی
بلند شدم یه لباس مشکی پوشیدم و چند تا اصلحه برداشتم و رفتم حتی بادیگارد هم با خودم نبردم اما بهشون کفتم کجا میرم و بهشون گفتم به پسرا بگن کجا میرم و یک ساعت بعد من بیان
رفتم به ادرسی که گفته بود دیدم یه خونه خرابه ست و متروکه ست اصلحه مو در اوردم داد کشیدم لوناااااااااا کجاییییییییییی
دیدم یه صدای ناله مانندی اومد گف چرا اومدی
تو نباید میومدی!ویو کوک:رفتم دیدم یک اتاق هست که درش بستس باز کردم باز نشد لگد زدم باز شد رفتم دیدم لونا رو بستن و لباسش بخاطر زخماش خونی شده و دهنش بستس و دستاش و خودشو به یک صندلی بستن سر و صورتش خونیه رفتم تا رسیدم بغلش کردم و دستاشو باز کردم تا بازش مردم از روی صندلی افتاد روی زمین رفتم سرش و گذاشتم روی پام و دستشو گرفتم با صدای اروم و ضعیفی گفت: کوک نباید میومدی تو توی خطری بهت هشدار دا..........(بیهوش)
کامنت یادت نره
۲.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.