صبح روز بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

صبح روز بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) :

روایت است که می گویند امیر المومنین(ع) ده قبر و بعضا 40 قبر همانند قبر زهرا (س) حفر کرد تا قبر بانوی دو عالم مشخص نگردد.

عکس العمل ابو بکر و عمر

شب دفن مادرم زهرا(س) به صبح رسید و مردم اول بامداد دسته دسته برای تشییع فاطمه(س) آمدند. . پیشگام تر از همه آن دونفر ملعونی که فاطمه (س) را شهید کردند بودند و حضرت از آنان غضبناک و خمشگین بود و ناراضی از آنان از دنیا رفت .

ابوبکر و عمر با بقیه مردم در خانه علی(ع) منتظر تشییع فاطمه (ع) بودند که مقداد خبر دفن او را به مردم اعلام کرد.

عمر به ابوبکر گفت : من به تو نگفتم اینان در فکر دفن پنهانی دختر پیامبر(ص) هستند.

مقداد گفت: فاطمه(س) از شما غضبناک بود و خود وصیت کرده بود که شما دو تن بر او نماز نخوانید و در تشییع جنازه اش حاضر نشوید .

عمر خشمگین شد و به مقداد حمله کرد و به سر و صورت او زد . مردم جمع شدن و او را از دست عمر نجات دادند . مقداد فریاد زد : دختر پیامبر در اثر ضربات و تازیانه ای که بر او زدی از دنیا رفت ، و تا آخرین ساعات پیکرش خون آلود و خون از کمر و پهلویش جاری بود. اینکه مرا به جرم گفتن وصیت فاطمه(س) می زنی عجیب نیست.

بعد از مقداد ، عباس عموی پیامبر(ص) و بعد عقیل با عمر گفتگو کرد .

از طرفی هم وقتی فهمیدند فاطمه(س) شب به خاک سپرده شده طبق عادت همه رو به سوی بقیع کردند که قبر فاطمه(س) را ببینند ، ولی دیدند امیر الومنین(ع) هفت یا چهل قبر درست کرده و بر همه مشتبه شد که قبر زهرا(س) کدام است .

مردم متحیر و سرگردان ضجه می زدند و یکدیگر را سرزنش می کردند که از پیامبر مان فقط یک دختر باقی مانده بود و او از دنیا رفته و دفن شده ، و ما در وفات او و نماز او و دفن او حاضر نشدیم ومحل قبرش را هم نمی دانیم.

شکست تصمیم عمر

عمر فریاد بر آورد : چند تن از زنان مسلمین را بیاورید که قبرها را بشکافند و بدن زهرا(س) را بیرون بیاورند تا بر او نماز بخوانیم و بعد هم قبرش را زیارت کنیم . این خبر به علی(ع) رسید . آنحضرت لباس زردی را که لباس رزم او بود پوشید و ذوالفقارش را از غلاف بیرون آورد، و چشمان حق بینش از خشم سرخ شد و رگهای گردنش ورم کرد و به سوی بقیع به راه افتاد .

همه علی (ع) را می شناختند که تصمیم و هشدار او جدی است . لذا همه هراسان کنار رفتند ، و تنها عمر بود که جلو آمد و برابر امیر المومنین(ع) ایستاد و گفت: یا ابالحسن چه می گویی ؟ به خدا سوگند ما قبرها را می شکافیم تا بدن فاطمه(س) دختر پیامبرمان را پیدا کنیم و بر او نماز بگذاریم .

اینجا بود که امیر المومنین(ع) جلو آمد و گریبان عمر را گرفت و او را به زمین کوبید و فرمود: ای پسر زن سیاه بی اصل و نسب ، من از حقم گذشتم که مبادا مردم مرتد شوند و از دینشان بر گردند ، و اما درباره قبر فاطمه(س) ، قسم به خدایی که جان علی در دست اوست ، اگر تو یا اصحابت این تصمیم را بگیرید و دست به ای قبرها بزنید ، زمین را از خونتان سیراب می کنم.

ابوبکر پیش آمد و گفت : یا ابالحسن ، تو را به حرمت پیامبر و به عزت و اقتدار خداوند عرش سوگند می دهم که این مورد کاری که خوشیند تو نیست انجام نمی دهیم .

امیر المومنین(ع) عمر را رها کرد ، و مردم نیز رفتند و دیگر قبر زهرا (س) را فراموش کردند اسرار آل محمد ص254
دیدگاه ها (۱)

اگر ز کرببلا یک نظر حبیب کندنخورده باده تو رامست بوی سیب کند...

یا کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع)درست لحظه دفنت دوباره کشته ...

مرا از کودکی میگفت مادر مبر بر لب به غیر از نام حیدراگر خواه...

✔️فضیلتی از امیر و مولای عالم امیرالمومنین علی علیه السلام. ...

حضرت زهرا (س) پس از وفات پیامبر (ص) دچار غم و اندوه عمیقی شد...

ایا خلیفه دوم عمر بن الخطاب ، با *آتش* به طرف خانه سرور زنان...

🌸حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پیامبر اسلام و حضرت خدیجه (س)‌ می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط