دل را بداهه های لبت بیقرار کرد

دل را بداهه های لبت بیقرار کرد
بعد از تو، خنده از غزلِ من فرار کرد

تک بیتهای نغز تو روزی که جمع شد
اندوه را به دفترِ شعرم قطار کرد

پاییز، مهرِ پاکِ تو، در دل جوانه زد
این سرو را به مزرعه، بی برگ و بار کرد

قرآن نشست از لبِ تو، در میانِ جان
صوتِ خوشت چه با دلِ این نابکار کرد!

شالی که روی گردنِ تو حلقه بسته است
حسرت، به جانِ شاعرِ بی اختیار کرد

دلها اسیرِ دیدنِ رخسار دلبرند
ما را ندیده عشق و جنون داغدار کرد🍂
دیدگاه ها (۹)

🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 #یاد_گرفتم_که*با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنی...

#سخنان_نابانسان با سه چیز مغرور می شود:🔹 نامِ بزرگ🔹 خانه ی ...

عشق یعنی گم شدن پیدا شدنعشق یعنی غرق در رویا شدنعشق یعنی حسر...

همه آدم ها مانند ماه هستند، قسمت تاریکی دارند که هرگز به کسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط