حس های ممنوعه🍷🥂۷

کم کم چشای مرد سرد شد دستشو اروم ول کرد با سردی کامل صندلی رو از زمین برداشت و دوباره نشست و شروع به خوردن شد این سومین قاشقی بودکه خورد که تازه متوجه چیزی شد مزه غذا تغییر کرده؟
رو به دختر که هنوز داشت بازشو برای بهتر شدن درد ماساژ میداد کرد و به سردی زمستون گفت
+ کی غذا رو درست کرده
با ترس روبه گوی سرد مشکی کردمو گفتم
-م.م.ن،بدمزه اس؟
+لازم نیست جوابی بهت بدم،لباستم عوض کن و برگرد
دختر با ترس رفت پسر رو به غذا کرد خوشمزه بود اره ولی یک مشکلی بود یه طمعی بود که ندیده بود یه چیز اضافه تو غذا بود اهمیت نداد باید غذاشو میخورد و دوباره شروع کرد به خوردن
دختر هم با معذبی لباسشو عوض کرد و برگشت پیش مرد قیافه مرد پایین بود
-قربان
+سرشو اروم اورد بالا
اما اما چهرش سرد نبود پر از دردومریضی و خستگی بود قرمز بود انگار داشت خفه میشد ات با دیدنش سریع به سمت جونگکوک رفت و دستشو گذاشت رو شونش و رو پاهاش نشست و به چهره جونگکوک که بعد نگاه کوتاهی که به ات کرد و دوباره سرشو پایین کرده بود نگاه کرد با نگرانی گفت
-جونگکوک خوبی
مرد چهرش عصبی شد(دوقطبی کردم تو رمان البته تو رمانننن اما دلیل داره)
داد بلندش و رو به صورت ات زد اونو محکم به زمین پرت کردو گفت
+اون دستای هرزتو به من نزنننن(تقریبا عربده زد)لعنتی اسم منو به زبون جندتت نیاررر
شروع کرد به سرفه های شدید اجوما که صدای عربده جونگکوکو شنید سریع به غذا خوری رفت ات که دیگه براش مهم نبود چون کاملا از کلمه هرزه متنفر بود چون


بابا ات° ات-
-بابالطفا دعوام نکن
°زرتو بزن
-امتحانم و بد دادم
°(عربده)میدونیی چراااا
-با گریه(چ.چ.چرا)
°انقدر که زیر بقیه خوابیدی برو اتاق دختره هرزه تا نزدمت
از وقتی مادر دختر مرده بود باباش هرموقع دعواش میکرد تو حرفاش کلمه هرزه رو به کار میبرد و ات کاملا از این کلمه متنفر بود

ات پاشد و رفت
اجوما&
&پسرم پسرممم خوبی؟
+ک.ک.کمک کن ا.جوم.جو.وما
&چیشد-امم اتتتتتتتت

-باز چیهههه اه
-بلههه
که صورت قرمز جونگکوک در حال سرفه رو دید که بدنش کهیر زده بود و دوباره با نگرانی که قابل نشون داده نبود رو به اجوما کرد
-چیشده
&تو غذا فلفل ریختی؟
-ا.ا.اره
&اجوما سریع گوشی رو برداشت و به انبولانس زنگ زد
دیدگاه ها (۰)

حس های ممنوعه🍷🥂۸

حمایت قبل لطفا

حس های ممنوعه🍷🥂۶

حس های ممنوعه🍷🥂۵

حس های ممنوعه ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط