پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت

پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت:
سردت نیست؟
گفت عادت دارم.
گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند.
و فراموش کرد!
صبح جنازه ی نگهبان را دیدند روی دیوار نوشته بود:
به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرمت مرا از پای درآورد!
مواظب #وعده هایمان باشیم(
دیدگاه ها (۱)

هر شبی که پروفایلت غمگین میشود حماقتم گُل میکند!دستم مدام رو...

اگر اشتباهی کردیم آن را بپذیریم و عذرخواهی کنیم معذرت خواهی ...

جنایتکاری که آدم کشته بود، در حال فرار با لباس ژنده خسته به ...

می گویند قلب هر کس به اندازه مشت بسته اوست….اما من قلب هایی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط