غم که میآید درودیوار شاعر میشود

غم که می‌آید درودیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه طور این‌گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

#نجمه_زارع
دیدگاه ها (۱)

... .بارانناگهانِ ابر استاشک، ناگهانِ عشق!!من، ناگهانِ تو؛و ...

مشکل دیوانه تنها یک بغل ارامش است, از همین رو پیرهن برعکس بر...

من و یک لحظه جدایی زتوآنگاه حیات؟اینقدر صبر به عاشق نسپرده ا...

.چه غریب ماندی ای دل، نه غمی نه غمگسارینه به انتظار یاری نه ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

🌙 Epilogue — بازگشت نورویو نورهفت سال از آخرین جنگ گذشته.من ...

part2🦋کودک بی نوا دمی آرام نمی‌گرفت و خونه رو با گریه های سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط