نقشی از پاییز را در کوچه ها گم کرده ام
نقشی از پاییز را در کوچه ها گم کرده ام
بر هجوم خستگی هایم تبسم کرده ام
از مرورهرشبت در زیر رگبار خیال
طرح چشمان تو را باخود تجسم کرده ام
انچنان از دوری ات زار و پریشان گشته ام
بردل مجنون و بی تابم ترحم کرده ام
راهی بن بست تردیدم ندارم چاره ای
با سکوت سرد شبهایم تفاهم کرده ام
از تمام بودنت سهمم شده اشفتگی
زیرلب اوای حسرت را ترنم کرده ام
هرچه کردم راز دل مخفی کنم اما نشد
این دل درمانده را رسوای مردم کرده ام
بی تو سرگردان میان چهار فصل خاطرات
نقش این پاییز را در کوچه ها گم کرده ام....
بر هجوم خستگی هایم تبسم کرده ام
از مرورهرشبت در زیر رگبار خیال
طرح چشمان تو را باخود تجسم کرده ام
انچنان از دوری ات زار و پریشان گشته ام
بردل مجنون و بی تابم ترحم کرده ام
راهی بن بست تردیدم ندارم چاره ای
با سکوت سرد شبهایم تفاهم کرده ام
از تمام بودنت سهمم شده اشفتگی
زیرلب اوای حسرت را ترنم کرده ام
هرچه کردم راز دل مخفی کنم اما نشد
این دل درمانده را رسوای مردم کرده ام
بی تو سرگردان میان چهار فصل خاطرات
نقش این پاییز را در کوچه ها گم کرده ام....
۷۸۰
۲۹ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.