شهید محمد حسین محمد خانی💫
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی💫
خندید و گفت دیدی بالاخره به دلت نشستم؟!😉
زبانم بند امده بود من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم، لال شده بودم...😶 خودش جواب خودش را داد😊 (رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمیگی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه! پاک پاک که دیگه به یادت نیفتم) 🙅 ♂نشسته بودم گوشه رواق که یهو سخنران گفت:🔈 اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن😕 ... نظرم عوض شد😬
دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشی😇 حالا فهمیدم که الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد انگار دست امام بود و دل من... ♥ ✨
#گزیده_ای_از_قصه_دلبری
خندید و گفت دیدی بالاخره به دلت نشستم؟!😉
زبانم بند امده بود من که همیشه حاضر جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم، لال شده بودم...😶 خودش جواب خودش را داد😊 (رفتم مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمیگی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه! پاک پاک که دیگه به یادت نیفتم) 🙅 ♂نشسته بودم گوشه رواق که یهو سخنران گفت:🔈 اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست خیر کنن و بهتون بدن😕 ... نظرم عوض شد😬
دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیر بشی😇 حالا فهمیدم که الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد انگار دست امام بود و دل من... ♥ ✨
#گزیده_ای_از_قصه_دلبری
۱۲.۶k
۱۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.