میگم خان دایی
میگم خان دایی
یادت قصه اون دختره را تعریف کردی
لب ساحل موهاش اسیر زیاد کرده بود
راستش از روزی همین دو کلوم گفتی دل من هری ریخت
نمیدونم باس چیکار کنم
تا حالا ندیده عاشق کسی نشده بودم
مخلص کلوم شبیه قصه ها بود
حالا جون من
این تن بمیره
بگو که همه اش از خودت ساختی
تا منم یه مهر داغ بچسبونم روی همین پیشونی تا دلم بفهمه نقره داغ شده همه اش قصه بود
بگو جون من بگو
دروغ بود خان دایی
-همه چی دروغ بود همه چی نقاب بود🚶♀
یعنی توام خواب دیدی
یا خواستی ببینی من هنوز فکر زری هستم
ببین خان دایی
زری دقیقا همین قصه ای که تو گفتی بودی
قبل رفتنش بهم گفت
گفت میخوام برم لب ساحل
تا چشم کار میکنه آب باشه
میخوام ببینم خورشید چجوری سرخی چشاش به رخ دریا میکشه
اون موقع موهام توی باد لب ساحل شونه میکنم
جوری عطر دریا توی تک تک موهام بمونه
آخه خان دایی تو از کجا اینا را گفتی که عین قصه زری بود
من یه سال تموم کل ساحل جنوب وجب به وجب رفتم
اما خبری ازش نبود
آخه نامروت اگه خبری داری بگو
تو که میبینی من چجوری دارم میسوزم
یادت قصه اون دختره را تعریف کردی
لب ساحل موهاش اسیر زیاد کرده بود
راستش از روزی همین دو کلوم گفتی دل من هری ریخت
نمیدونم باس چیکار کنم
تا حالا ندیده عاشق کسی نشده بودم
مخلص کلوم شبیه قصه ها بود
حالا جون من
این تن بمیره
بگو که همه اش از خودت ساختی
تا منم یه مهر داغ بچسبونم روی همین پیشونی تا دلم بفهمه نقره داغ شده همه اش قصه بود
بگو جون من بگو
دروغ بود خان دایی
-همه چی دروغ بود همه چی نقاب بود🚶♀
یعنی توام خواب دیدی
یا خواستی ببینی من هنوز فکر زری هستم
ببین خان دایی
زری دقیقا همین قصه ای که تو گفتی بودی
قبل رفتنش بهم گفت
گفت میخوام برم لب ساحل
تا چشم کار میکنه آب باشه
میخوام ببینم خورشید چجوری سرخی چشاش به رخ دریا میکشه
اون موقع موهام توی باد لب ساحل شونه میکنم
جوری عطر دریا توی تک تک موهام بمونه
آخه خان دایی تو از کجا اینا را گفتی که عین قصه زری بود
من یه سال تموم کل ساحل جنوب وجب به وجب رفتم
اما خبری ازش نبود
آخه نامروت اگه خبری داری بگو
تو که میبینی من چجوری دارم میسوزم
- ۱۰.۱k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط