هیونجین سرشو بالا اورد و با دیدن پسر بلوند چشماش برق زد
هیونجین سرشو بالا اورد و با دیدن پسر بلوند چشماش برق زد
فلیکس تعظیمی کرد و هیونجین در جواب شوشو تکون داد....
"اومدم بهتون بگم که اگر اشکالی ندار-"
همون موقع موبایل هیونجین زنگ خورد و هیونجین با گفتن یک لحظه موبایلش رو جواب داد....
+ببخشید مهم بود... داشتین می گفتین+
"اشکال نداره.... اممم راستش دوستم و من(من رو گفت بخاطر اینکه برای هیونجین سوتفاهم پیش نیاد....)یه مهمونی میخوایم بگیریم...
برای همین اگر وقت داشتین دوست دارم که در مهمونی حضور داشته باشید"
فلیکس درخواست کرد و هیونجین ذوق کرد البته ذوقش رو نشون نداد...
+حتما... فقط میتونم چندتا همراه با خودم داشته باشم؟!+
"البته که میتونید ! پس من آدرس و زمان رو براتون پیامک می کنم..."
هیونجین سرشو به معنای باشه تکون داد و فلیکس خواست بره که یهو برگشت
"یادم رفت... من شمارتو نو ندارم!"
گفت به گردنش دستی کشید
+اه راست میگید .... +
(هیون شمارشو داد و اینا )
.
.
.
.
.
فلیکس تعظیمی کرد و هیونجین در جواب شوشو تکون داد....
"اومدم بهتون بگم که اگر اشکالی ندار-"
همون موقع موبایل هیونجین زنگ خورد و هیونجین با گفتن یک لحظه موبایلش رو جواب داد....
+ببخشید مهم بود... داشتین می گفتین+
"اشکال نداره.... اممم راستش دوستم و من(من رو گفت بخاطر اینکه برای هیونجین سوتفاهم پیش نیاد....)یه مهمونی میخوایم بگیریم...
برای همین اگر وقت داشتین دوست دارم که در مهمونی حضور داشته باشید"
فلیکس درخواست کرد و هیونجین ذوق کرد البته ذوقش رو نشون نداد...
+حتما... فقط میتونم چندتا همراه با خودم داشته باشم؟!+
"البته که میتونید ! پس من آدرس و زمان رو براتون پیامک می کنم..."
هیونجین سرشو به معنای باشه تکون داد و فلیکس خواست بره که یهو برگشت
"یادم رفت... من شمارتو نو ندارم!"
گفت به گردنش دستی کشید
+اه راست میگید .... +
(هیون شمارشو داد و اینا )
.
.
.
.
.
۱.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.