(فیک لاو)p3
(فیک لاو)p3
که یهو ا.ت گفت:
ات :تو چیکارمی که میگی راحت باش(داد)
نامی :بوی فرندت یادت رف
ا.ت:گمشو بابا(دست یونا رو گرفت و از سالن دنس اومدن بیرون)
...........
ویو ا.ت
امروز این آقای کیم بدجور تعصبیم کرده منو یونا یکم خوابیدیم و بیاد شدیم میخواستیم بریم بار
..........
یونا:ا.ت بیدار شو سعت ۸ شبه یچی بخور بریم بار
ا.ت:باشه باشه اومدم
ادمین : حاضر شدن یک لباس باز پوشیدن و رفتن بار وقتی رفتن تو دیدن نامجون و بچه ها هم هستن که ا.ت رو خیلی اعصبی کرد که یهو ...
نامجون اومد جلو ا.ت و گفت :
نامی : لیدی من کی بهت اجازه دادم همچین لباس بازی بپوشی(جدی)
ا.ت : باید اجازه گرفت
که یهو نامی گفت...
که یهو ا.ت گفت:
ات :تو چیکارمی که میگی راحت باش(داد)
نامی :بوی فرندت یادت رف
ا.ت:گمشو بابا(دست یونا رو گرفت و از سالن دنس اومدن بیرون)
...........
ویو ا.ت
امروز این آقای کیم بدجور تعصبیم کرده منو یونا یکم خوابیدیم و بیاد شدیم میخواستیم بریم بار
..........
یونا:ا.ت بیدار شو سعت ۸ شبه یچی بخور بریم بار
ا.ت:باشه باشه اومدم
ادمین : حاضر شدن یک لباس باز پوشیدن و رفتن بار وقتی رفتن تو دیدن نامجون و بچه ها هم هستن که ا.ت رو خیلی اعصبی کرد که یهو ...
نامجون اومد جلو ا.ت و گفت :
نامی : لیدی من کی بهت اجازه دادم همچین لباس بازی بپوشی(جدی)
ا.ت : باید اجازه گرفت
که یهو نامی گفت...
۳.۹k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.