معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
#معرفی_کتاب_شهدا
#شهید_محمد_کاظمی
#کتاب_یک_عاشقانه_ی_نه_چندان_ساده
کتاب زیبا ، دلبر و بی نظیر، یک عاشقانه ی نه چندان ساده، به قلم #بانو فرزانه ملکی روایت عاشقانه ی فاطمه عسکریان از زندگی مشترک خود با جانباز قطع نخاعی محمد کاظمی اهل روستای حسین آباد رفسنجان کرمان است،
او در دوران جنگ آموزش فوری دید و در بیمارستان به صورت افتخاری کمک پرستار شد تا خدمتی در راه انقلاب برای اسلام کرده باشد ، و در همین حین محمد کاظمی به خاطر حجب و حیا و ایمان او عاشق و دلباخته اش می شود و بعد از یک سال بالاخره پدر فاطمه راضی به ازدواج این دو کبوتر عاشق می شود....
روایت زندگی جانبازان دوران دفاع مقدس و خدمات پروانه وار همسرانشان خیلی کمرنگ تر از سایر روایتهاست در حالی که جانبازان شهدای زنده ای هستند که هم تلخی نرفتن و ماندن را تحمل می کنند و هم رنج زخم و جراحت را...
قسمتی از کتاب را باهم مرور می کنیم
خدا را شکر خانه مان خیلی زود قابل سکونت شد . تقریبا اواخر تکمیل خانه بود که مثل هر زنی ، شستم خبردار شد که قرار است سه نفر شویم. احساس متفاوت و بینظیری بود. داشتم مادر میشدم . بچه ای که رشته ی عشق من و محمد را محکم تر می کرد. هم خوشحال بودم و هم میترسیدم. از اینکه نصفه شب توی اون روستا ، بدون امکانات قرارباشد بچه را به دنیا بیاورم. محمد مثل همیشه با حرفها و خنده هایش دلداری ام می داد و آرامم می کرد. دلم شور می زد .وضو گرفتم و متوسل شدم به امام زمان عج ، آقا همیشه هوایم را داشت . همان جا سر سجاده خوابم برد. دیدم جوان رعنایی سوار اسب سفید، آمد کنارم. پرسید: چرا گریه می کنی؟
_باردارم آقا، شوهرم جانبازه ، جانباز قطع نخاع . میترسم که اگه یه وقت قرار باشه نصفه شب وضع حمل کنم، توی این روستا کی به دادم برسه؟
_نگران نباش، هروقت که موقعش شد، فقط بگو یا صاحب الزمان. من خودم میام.
از خواب پریدم. تمام تنم عرق کرده بود.تسبیحم هنوز توی مشتم بود...
شما هم اگر دوست دارید ادامه ی این توسل را بدانید ، و با این خانواده ی سرتا پا عشق و ایمان آشنا شوید#شکوه_و_قدرت_زن ایرانی رادر سایه سار قدرت ایمانش بیشتر بشناسید حتما این #کتاب بی نظیر را مطالعه کنید.
#معرفی_کتاب
#کتاب
#کتاب_شهدا
#کتاب_بخوانیم
#زن
#قدرت_و_شکوه_زن
#شهید
#شهدا
#شهید_محمد_کاظمی
#معرفی_کتاب_شهدا
#شهید_محمد_کاظمی
#کتاب_یک_عاشقانه_ی_نه_چندان_ساده
کتاب زیبا ، دلبر و بی نظیر، یک عاشقانه ی نه چندان ساده، به قلم #بانو فرزانه ملکی روایت عاشقانه ی فاطمه عسکریان از زندگی مشترک خود با جانباز قطع نخاعی محمد کاظمی اهل روستای حسین آباد رفسنجان کرمان است،
او در دوران جنگ آموزش فوری دید و در بیمارستان به صورت افتخاری کمک پرستار شد تا خدمتی در راه انقلاب برای اسلام کرده باشد ، و در همین حین محمد کاظمی به خاطر حجب و حیا و ایمان او عاشق و دلباخته اش می شود و بعد از یک سال بالاخره پدر فاطمه راضی به ازدواج این دو کبوتر عاشق می شود....
روایت زندگی جانبازان دوران دفاع مقدس و خدمات پروانه وار همسرانشان خیلی کمرنگ تر از سایر روایتهاست در حالی که جانبازان شهدای زنده ای هستند که هم تلخی نرفتن و ماندن را تحمل می کنند و هم رنج زخم و جراحت را...
قسمتی از کتاب را باهم مرور می کنیم
خدا را شکر خانه مان خیلی زود قابل سکونت شد . تقریبا اواخر تکمیل خانه بود که مثل هر زنی ، شستم خبردار شد که قرار است سه نفر شویم. احساس متفاوت و بینظیری بود. داشتم مادر میشدم . بچه ای که رشته ی عشق من و محمد را محکم تر می کرد. هم خوشحال بودم و هم میترسیدم. از اینکه نصفه شب توی اون روستا ، بدون امکانات قرارباشد بچه را به دنیا بیاورم. محمد مثل همیشه با حرفها و خنده هایش دلداری ام می داد و آرامم می کرد. دلم شور می زد .وضو گرفتم و متوسل شدم به امام زمان عج ، آقا همیشه هوایم را داشت . همان جا سر سجاده خوابم برد. دیدم جوان رعنایی سوار اسب سفید، آمد کنارم. پرسید: چرا گریه می کنی؟
_باردارم آقا، شوهرم جانبازه ، جانباز قطع نخاع . میترسم که اگه یه وقت قرار باشه نصفه شب وضع حمل کنم، توی این روستا کی به دادم برسه؟
_نگران نباش، هروقت که موقعش شد، فقط بگو یا صاحب الزمان. من خودم میام.
از خواب پریدم. تمام تنم عرق کرده بود.تسبیحم هنوز توی مشتم بود...
شما هم اگر دوست دارید ادامه ی این توسل را بدانید ، و با این خانواده ی سرتا پا عشق و ایمان آشنا شوید#شکوه_و_قدرت_زن ایرانی رادر سایه سار قدرت ایمانش بیشتر بشناسید حتما این #کتاب بی نظیر را مطالعه کنید.
#معرفی_کتاب
#کتاب
#کتاب_شهدا
#کتاب_بخوانیم
#زن
#قدرت_و_شکوه_زن
#شهید
#شهدا
#شهید_محمد_کاظمی
۱۱.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.