فیک هوسوک
فیک هوسوک
فقط برای تو اجبار بود ۱۲ و ۱۳
شرط ها:۱۰ لایک
جین :بیناییت برگشته ؟
من :نه کاملا اما خیلی بهتر میبینم
جین :سرگیجه هات بهتر شدن ؟
من :فرقی نکردن
جین :بدنت ضعیف شده ؟
من :اره
جین :قسمت دیگه ای از بدنت به جز بیناییت اسیب دیده ؟
من :بله این مدت اخیر گاهی اوقات کلا نمیشنوم .
جین:که اینطور!بیشتر از این هم میتونی به خودت اسیب بزنی ؟؟
من: نمیدونم
جین :باید حواست باشه تو میتونی درمان بشی فقط باید مراقب خودت باشی !
من :فقط باید خودمو بکشم
جین :چی داری .....
من :همه ی دکترا ی قبل از تو بهم میگفتن قطعا اگه خودمو بکشم راحت تره تا اینکه بذارم بیماری منو بکشه .
جین :حرف نزن !نمیمیری ...از اینکه ببینم بیمارام دارن میمیرن متنفرم بفهم اینو .
من ساکت شده بودم .
جین :تو فقط بیمارم نیستی الان دوستمی .
اروم بغلم کرد و در گوشم گفت :بهترین دوستم بعد ازم فاصله گرفت گفت :پس دیگه اینو.....
که حرفش با صدای هوسوک نصفه موند.
هوسوک : بهم خیانت میکنی اونم تو خونه ی خودم ؟؟؟میدونستم ی هرزه ای اما نه در این حد .
اشک تو چشمام جمع شده بود گفتم :صب...ر کن ..بزار توضیح بدم !
هوسوک :چیو این که میخوای باهاش ازدواج کنی اما مجبوری با من باشی ؟؟ برام مهم نیست فعلا تو مال منی و از این به بعد حق نداری با هیچ کس جز من و اجوما حرف بزنی!!هیچی نداشتم بگم برگشتم سمت جین گفتم :فقط داروهامو بده و برو !
جین: خیلی خب. مراقب خودت باش.
و سریع رفت بیرون .
من موندم و هوسوک که حالا داشت میومد توی اتاق و به سمت من .گفت :بلندشو.
من :نمیتونم ......اگه میتونستم خیلی وقت پیش از اینجا میرفتم بیرون .
هوسوک:هه بی جا میکردی مگه دسته خودته ؟
من:نگران نباش حتی اگه دست خودمم بود نمیرفتم خیالت تخت.
هوسوک :تو ی عوضی هرزه ای .
من :راحت باش دیگه عادت کردم هر چی میخوای بگو .
هوسوک:نه بابا از امروز به بعد بدترش رو بهت میگم .
من :فعلا هر کار میخوای بکن زمان زیادی برای ازار دادن من نداری .
پوز خندی نثارش کردم و بعد تازه یادم اومد صورتم رو ارایش نکردم .
من :از این به بعدم سعی کن مثل گاو نیای داخل اطلاع بده.
هوسوک :میترسی وسط عشق بازیتون بیام تو ؟
پوزخندی زد که منم جواب دادم:اره ی همچین چیزایی.
هوسوک :عوضی .
هوسوک :از فردا اجوما حتی برات اب هم نمیاره و حق ارتباط با هیچ کس به جز من و اجوما رو نداری هیچ کس . و هر روز ساعت ۹ صبح باید بیای پایین تا من ببینمت .
من : اشغال تر از خودت خودتی .
هوسوک:این عالیه.
و از اتاق رفت بیرون حالا چی ؟؟چه طور برم پایین؟؟#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوکجین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگکوک
#نامجون
#سوکجین
#یونگی
#هوسوک
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#آرام
#جین
#یونگی
#جیهوپ
#موچی
#bts
فقط برای تو اجبار بود ۱۲ و ۱۳
شرط ها:۱۰ لایک
جین :بیناییت برگشته ؟
من :نه کاملا اما خیلی بهتر میبینم
جین :سرگیجه هات بهتر شدن ؟
من :فرقی نکردن
جین :بدنت ضعیف شده ؟
من :اره
جین :قسمت دیگه ای از بدنت به جز بیناییت اسیب دیده ؟
من :بله این مدت اخیر گاهی اوقات کلا نمیشنوم .
جین:که اینطور!بیشتر از این هم میتونی به خودت اسیب بزنی ؟؟
من: نمیدونم
جین :باید حواست باشه تو میتونی درمان بشی فقط باید مراقب خودت باشی !
من :فقط باید خودمو بکشم
جین :چی داری .....
من :همه ی دکترا ی قبل از تو بهم میگفتن قطعا اگه خودمو بکشم راحت تره تا اینکه بذارم بیماری منو بکشه .
جین :حرف نزن !نمیمیری ...از اینکه ببینم بیمارام دارن میمیرن متنفرم بفهم اینو .
من ساکت شده بودم .
جین :تو فقط بیمارم نیستی الان دوستمی .
اروم بغلم کرد و در گوشم گفت :بهترین دوستم بعد ازم فاصله گرفت گفت :پس دیگه اینو.....
که حرفش با صدای هوسوک نصفه موند.
هوسوک : بهم خیانت میکنی اونم تو خونه ی خودم ؟؟؟میدونستم ی هرزه ای اما نه در این حد .
اشک تو چشمام جمع شده بود گفتم :صب...ر کن ..بزار توضیح بدم !
هوسوک :چیو این که میخوای باهاش ازدواج کنی اما مجبوری با من باشی ؟؟ برام مهم نیست فعلا تو مال منی و از این به بعد حق نداری با هیچ کس جز من و اجوما حرف بزنی!!هیچی نداشتم بگم برگشتم سمت جین گفتم :فقط داروهامو بده و برو !
جین: خیلی خب. مراقب خودت باش.
و سریع رفت بیرون .
من موندم و هوسوک که حالا داشت میومد توی اتاق و به سمت من .گفت :بلندشو.
من :نمیتونم ......اگه میتونستم خیلی وقت پیش از اینجا میرفتم بیرون .
هوسوک:هه بی جا میکردی مگه دسته خودته ؟
من:نگران نباش حتی اگه دست خودمم بود نمیرفتم خیالت تخت.
هوسوک :تو ی عوضی هرزه ای .
من :راحت باش دیگه عادت کردم هر چی میخوای بگو .
هوسوک:نه بابا از امروز به بعد بدترش رو بهت میگم .
من :فعلا هر کار میخوای بکن زمان زیادی برای ازار دادن من نداری .
پوز خندی نثارش کردم و بعد تازه یادم اومد صورتم رو ارایش نکردم .
من :از این به بعدم سعی کن مثل گاو نیای داخل اطلاع بده.
هوسوک :میترسی وسط عشق بازیتون بیام تو ؟
پوزخندی زد که منم جواب دادم:اره ی همچین چیزایی.
هوسوک :عوضی .
هوسوک :از فردا اجوما حتی برات اب هم نمیاره و حق ارتباط با هیچ کس به جز من و اجوما رو نداری هیچ کس . و هر روز ساعت ۹ صبح باید بیای پایین تا من ببینمت .
من : اشغال تر از خودت خودتی .
هوسوک:این عالیه.
و از اتاق رفت بیرون حالا چی ؟؟چه طور برم پایین؟؟#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوکجین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگکوک
#نامجون
#سوکجین
#یونگی
#هوسوک
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#آرام
#جین
#یونگی
#جیهوپ
#موچی
#bts
۳۶.۶k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.