بی تو خسته است ز جانم تن وُ جانم ز تنم
بی تو خسته است ز جانم تن وُ جانم ز تنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم
چه کنم دل چو هوای تو کُند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟
هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم
در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین،
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم!
تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم
یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم
چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شبِ آمدنم
غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم
خسته ام من هم از این بار گرانی که منم
چه کنم دل چو هوای تو کُند شب همه شب
سر اگر بی تو به دیوار غریبی نزنم ؟
هوس یوسفی ام بود و عزیزیم ، امّا
غمت افکنده به یعقوبی بیت الحزنم
در گذرگاه نسیمم همه شب چلّه نشین،
کاورد هدیه مگر بویی از آن پیرهنم!
تار مویی نسپردی به وداعت ، با من
کش به هنگامه ی وصل تو به آتش فکنم
یادگاری است مرا از تو ــ که یادت خوش باد ــ
این غریبی که شکسته است مرا ، در وطنم
چون دو خورشید بیاویز دو چشمت از راه
تا که روشن کنی ای دوست ، شبِ آمدنم
غزل دلکش من بی صله می ماند ، اگر
بوسه ای چند حوالت نکنی زان دهنم
۲.۱k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.