مـهـنـام ( غـزل )

کشیـدی دسـت بر زلـفم من آن را شـانـه می‌نامـم
پـنـاه دادی در آغـوشـت ولـیکـن خـانـه مـی‌نـامـم

چـشـیـدم خـســروانـه مــزۀ شـیـریـن عـشـقـت را
من عشق‌ِ خسـرو‌ و شیرین به‌‌ کل‌ افسانه می‌نامم

گـرفـتـی از لـب پـرتــگاهِ تـنـهـایـی چــو بــیـژن را
مـنـیـژه‌وار ، کـارت را ؛؛ فــداکـارانــه مـی‌نــامــم

سـرِ بـازیِّ شیـدایـی ؛ تَنَـم سـوخـت و پـر و بـالـت
درین بـازی ، خودم شمـع و تو را پروانـه می‌نامـم

سیاه مستم که پیک‌پیک بوسه می‌ریزی به لبهایم
خـودت سـاقی ، لبانـت را مِـیِ شـاهانـه می‌نـامـم

چه از روی حـسـدورزی کـسی بد می‌شـود با تـو !
نه آن را دوسـت ، بلکه دشمـن و بیـگانـه می‌نامـم

به وقـت گـریـه غمخـواری ؛ زمـانِ خنـده همـیاری
من این پیـونـد را احـساسِ دلـخـواهانـه می‌نامـم

چه‌دردشواری‌وسختی‌ چه‌عیش‌ونوش ونیکبختی
شدی همراه ، همین را حـسِّ خوشبختانه می‌نامم

زمینـت می‌شـوم هـردم بگـردم گِـردِ تو خـورشیـد
مــدار گــردشــم را چـرخــشِ جـانـانـه مـی‌نـامــم

گلـستان با حضـور تـو ؛ گـرفـت نـقـش و نـگار نـو
دریـن کـانـون گلـرویـان تـو را نـازدانـه مـی‌نـامـم

تو برخـورداری از جـایـگاهِ نـاب و ویـژه در قـلـبـم
صدف‌سان چون تورا گوهر ؛ عزیز دُردانه می‌نامم

سـرآغازم تویی تنـها و تـا پـایـان تو خواهی‌ مانـد
ســرآغـازی و پـایـانـم تــو را جــاوْدانـه مـی‌نـامـم

#مهنام
#یزدان_ماماهانی
#سـرایـش۵_۵_۱۴۰۲
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
دیدگاه ها (۰)

حـس دوطـرفـه ( دلـربـاعـی )

ضـجـه ( غـزل )

تـنـدیـسـه ( دوبـیتـی )

نـابـنیـان ( غـزل )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط