نگران دل شیدایی خویشم چه کنم

نگران دل شیدایی خویشم، چه کنم
نگرانم که شود باز اسیرت، چه کنم

دل دیوانه به زنجیر کشیدم تا که آرام شود
نتوان گفت که آرام، کمی رام شود

دل شوریده سخن گفت که، ای نامهربان

دل لیلا که به زنجیر کشیدن نتوان
عشق مجنونی او را که سر خم نتوان

توبه کردی که نگاهش نکنی، حال چه شد ؟
نگه رو به سماء اش نکنی، حال چه شد ؟
دیدگاه ها (۱)

شده با قرمزِ احساسِ دلت رنگ شوی...؟؟؟؟ شده از فکر کسی داغ کن...

"زن".. بام نیست تا برای هواخوری به سراغش بروی "آسمان" است پ...

گیرم که تو صاحب اختیاری ای عشقاصلن تو خدای روزگاری ای عشقهی ...

از جهانت بگذر و بگذار و همراهم بیاشعرهایت را فقط بردار و همر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط