بر لب یار شوخ دلبندم

بر لب یار شوخ دلبندم

خفته لبخند گرم زیبایی

خنده نه، بر کتاب عشق و امید

هست دیباچه فریبایی

خنده نه دعوتی ست، عقل فریب

بهر آغوش آرزومندی

قصه محرمانه‌ای دارد

ز خوشی‌های وصل و پیوندی

چون شراب خنک به جام بلور

هوس انگیز و تشنگی افزاست

جام اول ز می‌نگشته تهی

جام‌های دوباره باید خواست

نقش یک خواهش است و می‌ریزد

زان لبان درشت افسون ریز

گرمی و لذتی به جان بخشد

همچو خورشید نیمه پاییز

پیش این خنده‌های مستی بخش

دامن عقل می‌دهم از دست

چه عجیب از خطا و لغزش من؟

مست را لغزش و خطا بایست

سیمین بهبهانی

#بی_تی_اس
#یونگی
دیدگاه ها (۴)

خنده بر لب می زنم تا کس نداند درد منورنه این دنیا که ما دیدی...

گاهی میان مردم، در ازدحام شهرغیر از توهر چه هست فراموش می‌کن...

کسی ‌سوال‌ می‌کند به خاطر چه زنده‌ ای؟و من برای زندگی تو را ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط