منتظر بودم که بگشاید

منتظر بودم که بگشاید
بر رویم آسمان تار
دیدگان صبح سیمین را
تا بنوشم از
لب خورشید نورافشان
شهد سوزان هزاران
بوسه ی تبدار و شیرین را

#فروغ_فرخزاد #کودکان
دیدگاه ها (۱)

ذرّات جان مندر زنجیر شبگرفتارقصه ی ناتمامبیداری ست ... #بارا...

شب شعری‌ست که برای تو... فقط باید گفت. #مدل_مو

گاهی باید... آرزوهایـــت را مثل قاصــدک ،بگذاری کف دست و بسپ...

ای بنده بدانکه خواجهٔ شرق اینستاز ابر گهربار ازل برق اینستتو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط