فیک تهیونگ (اسمات نیست )
فیک تهیونگ (اسمات نیست )
های من کیم مینا هستم 23 سالمه ویک برادر جذاب و غیرتی به نام تهیونگ دارم
تهیونگ هم که میشناسید
(همین جور که گریه می کردم به تهیونگ که روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده بود نگاه می کردم همش با خودم میگفتم ای کاش به بار نمی رفتم ای کاش به حرف هاش گوش می دادم
(فلش بک به بار)
مینا : امروز اومدم بار با اینکه میدونستم تهیونگ خوشش نمیاد من این جور جا ها بیام هه داداش غیرتی عزیزم ببخشید که به حرفت گوش ندادم برگشتم که کیفم رو از روی صندلی بردارم که با غیافه عصبانی ته رو برو شدم با ترس. پرسیدم اینجا چیکار میکنی
ته: خودت اینجا چیکار میکنی (با عصبانیت)
مینا:مم من اومدم با.
ته :هیچی نگو بیا بریم
ته دستم رو کشید من رو برد سمت ماشینش و گفت:سوار شو
سوار شدم من رو گزاشت خونه و رفت نمی دونم چرا اما احساس خوبی نداشتم
یک ساعت گذشت که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
مینا : الو
پرستار........
ببخشید اگر بد شده چون اولین باری هست که فیک مینویسم
لطفا اگر خوشتون اومده لایک کنید
های من کیم مینا هستم 23 سالمه ویک برادر جذاب و غیرتی به نام تهیونگ دارم
تهیونگ هم که میشناسید
(همین جور که گریه می کردم به تهیونگ که روی تخت بیمارستان بیهوش افتاده بود نگاه می کردم همش با خودم میگفتم ای کاش به بار نمی رفتم ای کاش به حرف هاش گوش می دادم
(فلش بک به بار)
مینا : امروز اومدم بار با اینکه میدونستم تهیونگ خوشش نمیاد من این جور جا ها بیام هه داداش غیرتی عزیزم ببخشید که به حرفت گوش ندادم برگشتم که کیفم رو از روی صندلی بردارم که با غیافه عصبانی ته رو برو شدم با ترس. پرسیدم اینجا چیکار میکنی
ته: خودت اینجا چیکار میکنی (با عصبانیت)
مینا:مم من اومدم با.
ته :هیچی نگو بیا بریم
ته دستم رو کشید من رو برد سمت ماشینش و گفت:سوار شو
سوار شدم من رو گزاشت خونه و رفت نمی دونم چرا اما احساس خوبی نداشتم
یک ساعت گذشت که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
مینا : الو
پرستار........
ببخشید اگر بد شده چون اولین باری هست که فیک مینویسم
لطفا اگر خوشتون اومده لایک کنید
۴.۳k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.