دلنوشته

#دلنوشته

ریفال، جبران، رسلان، سیدین، ایف، یحیی....

🔴ساعات پایانی کشیک است. این روزها دوباره بیمارستان ناصر پر از بیمار و مجروح است، فرقی هم میان بخش تو یعنی کودکان و دیگر بخش ها نیست....
پرکارتر هم شده ای چون پس از ازادی الکساندر تعدادی کالا و دارو برای بخش از راه رسیده....

❤️کم کم داری آماده میشوی تا به خانه برگردی. 10 قد و نیم قد و همسرت منتظرند!

از دور یکی صدایت میزند! صدای حمدی است، همسرت!

✳️ برمیگردی. مردی از روی برانکارد صدایت میزند! با چهره ای تمام خونی! یک دستش در حال قطع شدن!

برانکاردش به سرعت عبور میکند. پشت سرش صورت بیهوش "آدم" را میبینی. بزرگترین پسرت و 13 ساله است.
همکارت میگوید هنوز زنده اند، نگران نباش!

❗️"علی" برادر حمدی همسرت هم پشت سرشان از راه میرسد. به چشم هایت زل میزند.

میگویی کسی پیش بچه ها هست؟
علی بدون آنکه چیزی بگوید سری تکان می دهد و برمیگردد.

🔥ساعتی بعد دوباره او را توی راهرو میبینی. لباس های خاکی و چشم های خاموشش تردید به جانت می اندازد:

قبل از آنکه سوال کنی خودش میگوید:
_بیا زیرزمین....
_ همه را آوردی؟
_همه رو نه! فکر کنم دو تا هنوز باقی است....

پ.ن:
همه اسامی و داستان واقعی است...

در حمله به خانه آلا النجار پزشک بیمارستان ناصر خان یونس 9 فرزندش #شهید، آدم فرزند بزرگ و حمدی پدر خانه مجروح شدند.
دیدگاه ها (۰)

امام صادق (ع) فرموده‌اند:«در هنگام گرفتاری، به چهار ذکر پناه...

💚 #السلام_علیک_یا_علی_بن_ابی_طالب #آقاامیـرالمومنیـن #حبدر_ا...

تو دنیایی که بعضیا #ایران عزیزمون رو تخریب میکنن، هنوز هستن ...

⚠️ #معاذ_العامری، #طراح #گرافیک #یمنی، این عکس را در کانال ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط