زنها گاهی تمامی دنیایشان را

زن‌ها گاهی تمامی ِ دنیایشان را
میان ِ چاردیـواری ِ آغوش یک مرد جستجو می کنند
زنی که خنده ها و گریه هایش؛
ناز و بهانه هایش
همه و همه،
تنها آغوش ِ خالص ِ مردانه ات را می خواهد
که مبادا برای لحظه ای
دست از مردانگی ات برداری!


زن‌ها گاهی دلتنگی هایشان را
بی صدا فریاد می زنند
که اگر دلتنگی هایشان
درمان نشود ...
زندگی هرچقدر هم روزهای بهاری را
به رخِ روزهایشان بکشد
باز هم انگار همه چیز برایشان
بی روح و بی رنگ است
خوش نباشد اگر دلشان؛
خنده‌هایشان هرچقدر هم
گوش فلک را کر کند؛
باز از دلشان تنها
صدایِ بغضِ جامانده ی بیخِ گلو می آید!


زن‌ها
کسی را می خواهند
که درک شان کند
که فهمیده شوند
همـدِل و همدمی می خواهند
که برایش بگویـند:
"تــو"
مردانه پایِ مرادنگی ات،
پایِ من ِ زندگی ات بمان
"من"
همـه ی زنـانـگی ام را پایِ تو
پای ِ دنیایــمان خواهم داد ...

"عادل دانتیسم"
دیدگاه ها (۲)

داشت برایم شعر میخواند که پریدم میان یکی از مصرع ها و گفتم: ...

رفتن ، همیشه رفتن نیست. گاهی نشسته ای روی مبل لیوان چای را گ...

چه واژه‌ی گنگ و محدودی‌ ست رابطه.و چقدر این سوال کلی است که:...

« بیل: آدم دیوونه همینجوریه دیگه. اونها از همه نظر منطقی اند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط