می خواستم کنار تو باشم ولی نشد

می خواستم کنار تو باشم ولی نشد!
پیکی به افتخار تو باشم ولی نشد!

می خواستم به حکم دل خود ورق ورق
بازنده ی قمار تو باشم ولی نشد!

می خواستم به واسطه ی اشک های خویش
یک چشمه از بهار تو باشم ولی نشد!

حاضر شدم به شکل دو دستت در آیم و
دائم در اختیار تو باشم ولی نشد!

وقتی که خسته می شوم از شهر بی حدود
زندانی حصار تو باشم ولی نشد!

باران مهر باشی و من چون کویر لوت
عمری در انتظار تو باشم ولی نشد!

بعد از هزار و یک "نشد" از یأس خواستم
خیام روزگار تو باشم ولی نشد!

#غلامرضاطریقی
دیدگاه ها (۱)

گفٖتی چه کسی؟ در چه خیالی؟ به کجایی؟بـی تــاب تـوام، محـو تـ...

ای آنکه بودی در خوشی ها یار من روزیدیدم که افتادی پی آزار من...

به خاطر خودت می‌گویمکه سردت نشودکه دلت نلرزدکه ترس برت ندارد...

سلامصبح آدینتون بخیر و خوشی دوستانامروزتون پر از تمام خوبیای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط