از حرفام نرنجیدی...💔

گفتم : از حرفام نرنجیدی ... ؟

گفت : نه !

گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت ...!

گفت : مادرم انسولین میزنه ، اولا خیلی دردش میگرفت ، بعدش کمتر شد

حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه ، فقط میخنده .

الان منم اونطوری ام ...!
دیدگاه ها (۰)

آدمای مهربون...🧡

جمعه ها...🥀

محبت تجارت پایاپای نیست...!

صبحتون بخیر💛

اینو دیدم یاد یه اتفاق افتادم

پارت بیستو پنجماونیکس بسه !دستشو گذاشت رو لبام و گفاونیکس:هی...

آره من خیلی برات زیاده روی کردم...تو من و فروختی به کسی که ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط