پارت ۵
پارت ۵
رمان: عشق پردردسر
عمر: من میام میخوام با سوسن بیام دوروک: باشه پس من منتظرتم زود بیا یه دفعه خواستگاری میکنه عمر: باشه
خونه ارن ها(ولی).....
ولی: دخترم برو قهوه درست کن اسیه: بابا معلومه داری چی میگی من دارم با اشک ازدواج میکنم اونوقت تو فکر چایی هستی کادیر: خوهر گلم بهتر نیست اروم تر صحبت کنی اسیه: حواسم نبود یکم فکرم درگیره
سرکان و خوانوادش اومدن اسم مامان سرکان ملیحه و اسم باباش کان و خواهرش هم هازال
ملیحه: دخترم با سرکان برین داخل اتاق حرفاتونو بزنید اسیه: حتما سرکان پاشو بیا سرکان: خب حرف بزن دیگه اسیه: مردک دهن منو باز نکن میزنم داخل دهنت سرکان: خب پس اومدیم داخل اتاق برای چی اسیه چند دقیقه بعد خودت میفهمی به هیچ وجه از اتاق بیرون نمیری فهمیدی یا نه سرکان: توکی هستی که منو تحت فشار میزاری اسیه: حالا یکی هستم به تو مربوط نیست خفه شو سرکان: تو حق نداری با من اینطور حرف بزنی اسیه: دوست دارم میزنم به توچه عوضی سرکان: اوووف
گوشی اسیه درحال زنگ خوردن.......
دوروک: عشقم بیا بیرون منو عمر و سوسن منتظریم اسیه: باشه الان میام سرکان: کجا میری؟ اسیه: به تو چه حرف نزن فقط بیرون اگه من چیزی گفتم میگی اره فهمیدی؟ سرکان: اوووف باشه اما اصلا نفهمیدم چیشد اسیه: میگم خاله ملیحه من و سرکان نمیتونیم داخل اتاق حرف بزنیم میریم بیرون مگه نه سرکان اسیه میزنه به پای سرکان دارم میگم مگه نه سرکان: اره اره راست میگه اسیه: بیا دیگه سرکان: اومدم
رمان: عشق پردردسر
عمر: من میام میخوام با سوسن بیام دوروک: باشه پس من منتظرتم زود بیا یه دفعه خواستگاری میکنه عمر: باشه
خونه ارن ها(ولی).....
ولی: دخترم برو قهوه درست کن اسیه: بابا معلومه داری چی میگی من دارم با اشک ازدواج میکنم اونوقت تو فکر چایی هستی کادیر: خوهر گلم بهتر نیست اروم تر صحبت کنی اسیه: حواسم نبود یکم فکرم درگیره
سرکان و خوانوادش اومدن اسم مامان سرکان ملیحه و اسم باباش کان و خواهرش هم هازال
ملیحه: دخترم با سرکان برین داخل اتاق حرفاتونو بزنید اسیه: حتما سرکان پاشو بیا سرکان: خب حرف بزن دیگه اسیه: مردک دهن منو باز نکن میزنم داخل دهنت سرکان: خب پس اومدیم داخل اتاق برای چی اسیه چند دقیقه بعد خودت میفهمی به هیچ وجه از اتاق بیرون نمیری فهمیدی یا نه سرکان: توکی هستی که منو تحت فشار میزاری اسیه: حالا یکی هستم به تو مربوط نیست خفه شو سرکان: تو حق نداری با من اینطور حرف بزنی اسیه: دوست دارم میزنم به توچه عوضی سرکان: اوووف
گوشی اسیه درحال زنگ خوردن.......
دوروک: عشقم بیا بیرون منو عمر و سوسن منتظریم اسیه: باشه الان میام سرکان: کجا میری؟ اسیه: به تو چه حرف نزن فقط بیرون اگه من چیزی گفتم میگی اره فهمیدی؟ سرکان: اوووف باشه اما اصلا نفهمیدم چیشد اسیه: میگم خاله ملیحه من و سرکان نمیتونیم داخل اتاق حرف بزنیم میریم بیرون مگه نه سرکان اسیه میزنه به پای سرکان دارم میگم مگه نه سرکان: اره اره راست میگه اسیه: بیا دیگه سرکان: اومدم
۵.۲k
۰۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.