وقتی با قمار میبردت
جیمین: کوک
جونگ کوکککککک
کوک:چیه؟
جیمین :باید بریم دستتو
پانسمان کنن
کوک:من میخوام ا/ت دستمو پانسمان کنه
جیمین:لجبازی نکننن
کوک:من پانسمان نمیکنمممم
نامجون:کوک اگه ا/ت بیدار بشه
از این کارت عصبانی میشع
میفهمی؟
کوک:تو میفهمی
چه حسی داره که یکی دیگه
دستمو پانسمان کنه نه ا/ت
یونگی:یعنی تو میخوای تا
ا/ت بیدارشه دستت همینطوری بمونه؟
کوک:ارهه مشکلیه
جیمین:اینطوری که نمیشه
کوک:نمی تونم تحمل کنم من
باید برم از بابام شکایت کنم
دکتر: ببخشید
چند وقته که این خانوم قرصا رو خورده؟
کوک:من نن نمیدونم
دکتر:بهتر کمتر از نیم دقیقه بوده باشه و اگر نه
کوک:واگرنه چیی؟
دکتر:تمام تلاشمون رو میکنم
کوک:یعنی چی؟ این یعنی چی
هاان؟
* دکتره رفت تو اتاق ا/ت*
کوک:من... من.. میرم شکایت
کنم
* جـٔون جونگ کوک*
از بیمارستان رفتم بیرون بچه
ها دنبالم راه افتادن
جیمین:صبر کن
نامجون:کوک عجله نکن
تهوینگ:بزا منم بیام
شوگا:کوک صبر کن
من داشتم میرفتم تو ماشین
وقتی سوار شدم چشمم به
اون گردنبندی که براش خریدم
افتاد که دیگه داشتم از عصبانیت میمردم
راه افتادن ماشین بچه ها
پشت سرم بودن
دلم برای اون عطر تنش
تنگ شده بود و این داشت منو
دیوونه میکرد وقتی رسیدم
کلانتری
یراست رفتم از اون مرتیکهی
احمق شکایت کردمو
رفتم
و تو راه اونو دیدم که بهش دسبند زدن
بچه ها رسیدن کلانتری
یونگی:چیکار کردی؟
نامجون: شکایت کردی؟
کوک:ارع
اصلا شما برا چی اومدید چرا
پیش ا/ت نموندین هاااا؟
تهوینگ:خیلی عصبانی
و با سرعت حرکت میکردی
همون بهتر که اومدیم
کوک:شما اصلا
نباید می اومدین راه بیفتین
بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
وقتی رسیدیم بیمارستان
دکترا صدام کردن
دکتر:اقای جـٔون جونگ کوک
کوک:بله... نن نکنه اتفاق
بدی افتاده؟ هااا؟ جواب بده
دکتر : تبریک میگم ا/ت در حال
حاظر حالش خوبه
کوک:حالش خوبه
الان میتونم ببینمش؟
دکتر:بله
با شتاب رفتم سمت اتاق
ا/ت
کوک:ا/ت ا/تتت
حالت خوبه؟
ا/ت:مممممم نن کجام
کوک:حالت خوبه حالت خوبهههه؟
ا/ت: من
من... نمیدونم
من چرا اینجام ها؟
کوک دستشو گذاشت تو دستم
ا/ت:به من دس نزه کوک
کوک:یعنی چی؟
ا/ت:یعنی تو میخوای همون لحظه ای که بهوش اومدم
انقدر حرصم بدی
بعدم من الان با تو قهرم
کوک دستشو کشید کنار
که... ..
جونگ کوکککککک
کوک:چیه؟
جیمین :باید بریم دستتو
پانسمان کنن
کوک:من میخوام ا/ت دستمو پانسمان کنه
جیمین:لجبازی نکننن
کوک:من پانسمان نمیکنمممم
نامجون:کوک اگه ا/ت بیدار بشه
از این کارت عصبانی میشع
میفهمی؟
کوک:تو میفهمی
چه حسی داره که یکی دیگه
دستمو پانسمان کنه نه ا/ت
یونگی:یعنی تو میخوای تا
ا/ت بیدارشه دستت همینطوری بمونه؟
کوک:ارهه مشکلیه
جیمین:اینطوری که نمیشه
کوک:نمی تونم تحمل کنم من
باید برم از بابام شکایت کنم
دکتر: ببخشید
چند وقته که این خانوم قرصا رو خورده؟
کوک:من نن نمیدونم
دکتر:بهتر کمتر از نیم دقیقه بوده باشه و اگر نه
کوک:واگرنه چیی؟
دکتر:تمام تلاشمون رو میکنم
کوک:یعنی چی؟ این یعنی چی
هاان؟
* دکتره رفت تو اتاق ا/ت*
کوک:من... من.. میرم شکایت
کنم
* جـٔون جونگ کوک*
از بیمارستان رفتم بیرون بچه
ها دنبالم راه افتادن
جیمین:صبر کن
نامجون:کوک عجله نکن
تهوینگ:بزا منم بیام
شوگا:کوک صبر کن
من داشتم میرفتم تو ماشین
وقتی سوار شدم چشمم به
اون گردنبندی که براش خریدم
افتاد که دیگه داشتم از عصبانیت میمردم
راه افتادن ماشین بچه ها
پشت سرم بودن
دلم برای اون عطر تنش
تنگ شده بود و این داشت منو
دیوونه میکرد وقتی رسیدم
کلانتری
یراست رفتم از اون مرتیکهی
احمق شکایت کردمو
رفتم
و تو راه اونو دیدم که بهش دسبند زدن
بچه ها رسیدن کلانتری
یونگی:چیکار کردی؟
نامجون: شکایت کردی؟
کوک:ارع
اصلا شما برا چی اومدید چرا
پیش ا/ت نموندین هاااا؟
تهوینگ:خیلی عصبانی
و با سرعت حرکت میکردی
همون بهتر که اومدیم
کوک:شما اصلا
نباید می اومدین راه بیفتین
بریم
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
وقتی رسیدیم بیمارستان
دکترا صدام کردن
دکتر:اقای جـٔون جونگ کوک
کوک:بله... نن نکنه اتفاق
بدی افتاده؟ هااا؟ جواب بده
دکتر : تبریک میگم ا/ت در حال
حاظر حالش خوبه
کوک:حالش خوبه
الان میتونم ببینمش؟
دکتر:بله
با شتاب رفتم سمت اتاق
ا/ت
کوک:ا/ت ا/تتت
حالت خوبه؟
ا/ت:مممممم نن کجام
کوک:حالت خوبه حالت خوبهههه؟
ا/ت: من
من... نمیدونم
من چرا اینجام ها؟
کوک دستشو گذاشت تو دستم
ا/ت:به من دس نزه کوک
کوک:یعنی چی؟
ا/ت:یعنی تو میخوای همون لحظه ای که بهوش اومدم
انقدر حرصم بدی
بعدم من الان با تو قهرم
کوک دستشو کشید کنار
که... ..
۸.۲k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.