پارت
پارت ۷...
ببخشید خیلی دیر شد❤
موضوع برمیگرده به۴سال پیش...
اززبون لوسی...
همدمم بود. توتنهایی هاپیشم بود... نتها دوستم بود....ولی
اون نتونست یه دوست واقعی باشه من خعلی دوسش داشتم اونم همینطور...
.
.
.از زبون لامیا..
خب اون بی اف افم بود ۴سال دوستی کم نیس ازدوستم بیشتر مثل خواهرنداشتم بود..
همیشه باهم بودیم ولی ۴هفته بعد جداییم از کارول اونو با کارول دیدم که داشتن همو میبوسیدن..
خعلی خعلی حس بدی بود دوست صمیمی آدم یعنی غیر قابل گفتنه...
اگه لوسی اون کارو نمیکرد ....
.
.
.
. اززبون لوسی..
آره تقصیر من بود دست خودم نبود انگار یه چیزی مثل جادو رفته بود تو وجودم...
اون رفت لندن واسه تحصیل منم که دبی ....
دلم خیلی واسش تنگ شده بود رابطم باکارول هم تموم شده بود...
با کلی دردسر آدرس لامیا رو پیدا کردم..
اون توی تورِنتو لندن بود...
درزدم ولی کسی نبود ناراحت شدم و خواستم که برگردم به یکی برخورد کردم (یعنی کلم خورد به کلش)
سرمو اوردم بالا گفتم ببخشید واقعا معذرت ...
لامیا:اشکالی نداره فدای سرت ..
.
.
،
لوسی:رفتم تو هتل بکم فکرکردم که چقدر این دختره آشنابود...
عه عه عه چقدر من خنگم آره خودش بود لامیاااااا...
خوابیدم تا فردا.
.
.
.
لامیا: اون دختر اینجاچیکارمیکنه؟؟؟
اه باید یه جوری در برم اصلانمیخوام باهاش صحبت کنم..
ولی دلم براش بعد ۵سال هنوزم تنگه...
در زدن ...
کیه؟؟؟!
آممم منم جولیا
=من جولیا نمیشناسم ...
واکن خره لوسی ام..
اوه لوسی چخبرررر
سلامتی
بیاتو..،
باشه .
از اینورا ؟؟
لوسی:آمم دلم خعلی واسه دیونه بازیامون تنگ شده ..
لامیا:واقعامنم ...
لامیا: خب بریم بیرون حرف بزنیم..
لوسی : بریم
.
.
لامیا:این کافی شاپ عالیه بریم ..
لوسی:بریم چراااا که
لامیا: نهههههه
لوسی: هخخ یادت مونده ها..
لامیا:آره بابا...
لوسی :رفتیم داخل من شروع کردم به حرف زدن...
خب چطوره حالابقیش مونده ولی به نظراتتون احتیاج دارم❤ ❤ ❤ ❤
ببخشید خیلی دیر شد❤
موضوع برمیگرده به۴سال پیش...
اززبون لوسی...
همدمم بود. توتنهایی هاپیشم بود... نتها دوستم بود....ولی
اون نتونست یه دوست واقعی باشه من خعلی دوسش داشتم اونم همینطور...
.
.
.از زبون لامیا..
خب اون بی اف افم بود ۴سال دوستی کم نیس ازدوستم بیشتر مثل خواهرنداشتم بود..
همیشه باهم بودیم ولی ۴هفته بعد جداییم از کارول اونو با کارول دیدم که داشتن همو میبوسیدن..
خعلی خعلی حس بدی بود دوست صمیمی آدم یعنی غیر قابل گفتنه...
اگه لوسی اون کارو نمیکرد ....
.
.
.
. اززبون لوسی..
آره تقصیر من بود دست خودم نبود انگار یه چیزی مثل جادو رفته بود تو وجودم...
اون رفت لندن واسه تحصیل منم که دبی ....
دلم خیلی واسش تنگ شده بود رابطم باکارول هم تموم شده بود...
با کلی دردسر آدرس لامیا رو پیدا کردم..
اون توی تورِنتو لندن بود...
درزدم ولی کسی نبود ناراحت شدم و خواستم که برگردم به یکی برخورد کردم (یعنی کلم خورد به کلش)
سرمو اوردم بالا گفتم ببخشید واقعا معذرت ...
لامیا:اشکالی نداره فدای سرت ..
.
.
،
لوسی:رفتم تو هتل بکم فکرکردم که چقدر این دختره آشنابود...
عه عه عه چقدر من خنگم آره خودش بود لامیاااااا...
خوابیدم تا فردا.
.
.
.
لامیا: اون دختر اینجاچیکارمیکنه؟؟؟
اه باید یه جوری در برم اصلانمیخوام باهاش صحبت کنم..
ولی دلم براش بعد ۵سال هنوزم تنگه...
در زدن ...
کیه؟؟؟!
آممم منم جولیا
=من جولیا نمیشناسم ...
واکن خره لوسی ام..
اوه لوسی چخبرررر
سلامتی
بیاتو..،
باشه .
از اینورا ؟؟
لوسی:آمم دلم خعلی واسه دیونه بازیامون تنگ شده ..
لامیا:واقعامنم ...
لامیا: خب بریم بیرون حرف بزنیم..
لوسی : بریم
.
.
لامیا:این کافی شاپ عالیه بریم ..
لوسی:بریم چراااا که
لامیا: نهههههه
لوسی: هخخ یادت مونده ها..
لامیا:آره بابا...
لوسی :رفتیم داخل من شروع کردم به حرف زدن...
خب چطوره حالابقیش مونده ولی به نظراتتون احتیاج دارم❤ ❤ ❤ ❤
- ۲.۲k
- ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط