طرحخوانشدهروزآخر

#طرح_خوانش_ده_روز_آخر
#فصل_نهم
#قسمت_هشتاد_و_ششم
____🍃🌸🍃🌸🍃____

بعد از حدود ۵۰۰ متر که از رودخانه فاصله گرفتم به سمت الحاضر حرکت کردم. به این صورت فقط یک رودخانه در مسیر بود که باید از پل روی آن عبور میکردیم تنها مشکلی که وجود داشت علف ها و گیاهان و بوته های خاری بود که بدنمان را اذیت می‌کرد.
آتش های یگان ادوات و پشتیبانی ادامه داشت ولی به هر صورتی بود مسیر را ادامه دادیم و به لطف خدا به پل مورد نظر رسیدیم. تا نقطه رهایی کمتر از ۵۰ متر فاصله می ماند. به هر حال این جریان یکی از امدادهای غیبی خداوند بود که با چشمان خودم دیدم. تیم تخریب را جهت پاکسازی پل اعزام کردیم. زمان داشت می گذشت و دشمن فرصت تجدید قوا پیدا می‌کرد!. به بچه های تخریب گفتم زودتر تمومش کنید؛ پنج دقیقه بعد مسئول تیم آمد و گفت مشکلی نیست و می توانید عبور کنید.
ابراهیم هنوز نرسیده بود. با او تماس گرفتم وقتی مطمئن شدم که دارد می آید به همراه حیدر از پل رد شدیم. نیرو ها هم پشت سرمان به ستون آمدند و به عمار اطلاع دادم که به نقطه رهایی رسیدیم؛ عمار پاسخ داد مرحله دوم عملیات را شروع کنید.
در این مرحله ابتدا باید حیدر و نیروهایش را جهت تأمین عقب به دامنه شمالی العیس می رساندم. بلافاصله و با سرعت راه افتادیم. در مسیر با ابراهیم تماس گرفتم و از وضعیتش جویا شدم بعد از چند ثانیه ابراهیم جواب داد در حال حرکت به نزدیک پل هستیم. گفتم ابراهیم جان به پل رسیدید صبر کن تا برگردم.

🔻ادامه دارد...

─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─
#عارفان_مجاهد
#شهید_عشریه #شهید_طهماسبی
🌐 | www.aref-e-mojahed.ir
🔗 | @arefanemojahed
📧 | info@aref-e-mojahed.ir

✅ نشرش با شما
دیدگاه ها (۰)

اگہ‌یک‌نفر²هزارتومنبهمون‌قرض‌بدهتاآخرعمریادمون‌مےمونہتاعمردا...

💠آخرین سروده‌‌ی شهید طهماسبیشهید والامقام مقام حاج مهدی طهما...

💠شاعر و مداح: شهید والامقام مهدی طهماسبی قلب هر شیعه خو...

💠 بُرشی از دست‌نوشته‌های عرفانی شهید ابراهیم عشریهعشق بازی ک...

{سناریوی شماره ۸}|| پارت سی و یکم ||نام سناریو:《 قلبی از سنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط