پیشونی بندا رو با دقت زیر و رو میکرد

پیشونی بندھا رو با دقت زیر و رو میکرد
پرسیدم:
دنبال چی میگردی ؟
گفت:
سربند"یا زهرا"...
گفتم:
"چہ فرقی داره یکیشو بردار ببند دیگه..."
گفت :
"نهه...آخه من مادر ندارم...

#وای_مادر
دیدگاه ها (۳)

چندیست زیاد رفت وآمد دارم ازفاصله ها؛ چشم به گنبــددارم باید...

دکترم گفت مریض است. دلش را ببرید گره بر پنجره فولاد خراسان ب...

🌸 گلبرگ ⇠یاســــے ، نم نم باران تــرتڪردہ استدست خدا از روے ...

ای کاش دلم شبیه #گنبد میشدعالم همگی شبیه #مشهد میشدای کاش دل...

خسته از سرکار برگشتم خونه . .مشغول خوردن شام بودم که داداشم ...

رمان فیک پارت 12که یهو نفس تنگی بهم دست داد وایسادمشما برید ...

blackpinkfictions پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط