عاقلی بودم ک عشق امد امانم را گرفت

عاقلی بودم ک عشق امد امانم را گرفت
بندبند جسم وجان واستخوانم را گرفت

لال گشتم تا ک عشق امد ب ایوان دلم
در ازای این محبت او زبانم را گرفت

با اشاره من بدوگفتم ک خوشحالم ولی
او بحالم گریه کرد, شوق نهانم را گرفت

کور و کر بودم نفهمیدم ک عقلم را ربود
باجنون امدسراغم وای, ایمانم را گرفت

من شدم کافرپرستش کردم اورا تا خدا
اوخدایم گشت و از من اسمانم راگرفت

برزبان راندم بگویم حرف دل را با کسی
او ز من غارت نمود شرح بیانم را گرفت

خواستم با او بگویم راز این قلب حزین
هجرامد مهلت و وقت و زمانم را گرفت


┅✶🍏✶┅

#ستایش_قلب_سربی #شعر #عاشقانه
#دلتنگی #عاشقی #متن #دلیل_حال_خوب_هم_باشیم
دیدگاه ها (۰)

#دلنوشته مرا با باران اشتباه بگیر !بگذار گمان کنماعتراض انگش...

از جــاده ے احساس تــــــواز درد نــــــــوشتـــــــماز یــڪ...

خطاب به مهربون ترین آدمهای زندگیم:خیلی حرفه که با تموم دلشکس...

نبودنت درد داره..دردش مثل این میمونه ک از بالای یه ساختمون ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط