بدون عشق مغز من کم کم از کار می افتد

بدون عشق، کم کم مغز من از کار می افتد!
نوار قلب من بر چرخه ی تکرار می افتد!

شبیه آخرین برگ درختی پیر، در طوفان،
که‌تا حالا نیفتاده، ولی این بار، می افتد؛ -

شبیه کودک محبوس در انباری خانه
که بعد از التماسش، گوشه ی انبار می افتد‌؛ -

به قدری خسته و دلتنگ و ‌دلگیر و غم آلودم،
که هر عکسی که میگیرند از من، تار می افتد!

من -از لطف خدا- توی فضای باز هم باشم(!)
بدون زلزله روی سرم آوار می افتد !

به قدری با سماجت قصد «خودویرانگری» دارم
که‌ اغلب وقت خوابم از لبم سیگار می افتد!

یقین دارم که شکل مردنم، «مرگ طبیعی» نیست
و حرفش در دهان مردم بازار می افتد!

زمین خوردم، شکستم، ریشه ام‌وا رفت، پژمردم،
چو ‌گلدانی که با باد از لب دیوار می افتد!

به لطف #بوسه_بر_عکس_تو_روی_صفحه_ی_گوشی
همین امروز یا فردا، لبم از کار می افتد!

#اصغر_عظیمی_مهر
دیدگاه ها (۳)

راحت از این دل مرو که جانم می رود

دوست دارم سفر کنم مشهد

چشمه سندگان در روستای سندگان از توابع لردگان استان چهار محال...

شالیزار فلارد‎#WorldTourismDay

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط