دلش مسجدی می خواست
دلش مسجدی میخواست
با گنبدی فیروزهای و منارهای
نه خیلی بلند
دلش یک
حوض کوچکِ لاجوردی میخواست
و شبستانی که گوشه گوشهاش
مهر و تسبیح و چادرنماز باشد...
اما محلهشان مسجد نداشت....
...و نمیدانست
هربار که آهی میکشد
هربار که دعایی میکند
هربار خدا را زمزمه میکند
آجری بر آجری گذاشته میشود
آجر همان مسجد که آرزویش را داشت
...مسجدی که
منارهاش دعایی بود
و هر کاشی آبیاش، قطره اشکی
او مسجدی ساخت
سیال و با شکوه و ناپیدا
و هرجا که میرفت
مسجدش با او بود...
آدمها_همه_معمارند
معمار مسجد خویش...
نقشه این بنا را خدا کشیده است
مسجدت را بنا کن
پیش از آنکه
آخرین اذان را بگویند...🍃
عرفانه نظرآهاری
با گنبدی فیروزهای و منارهای
نه خیلی بلند
دلش یک
حوض کوچکِ لاجوردی میخواست
و شبستانی که گوشه گوشهاش
مهر و تسبیح و چادرنماز باشد...
اما محلهشان مسجد نداشت....
...و نمیدانست
هربار که آهی میکشد
هربار که دعایی میکند
هربار خدا را زمزمه میکند
آجری بر آجری گذاشته میشود
آجر همان مسجد که آرزویش را داشت
...مسجدی که
منارهاش دعایی بود
و هر کاشی آبیاش، قطره اشکی
او مسجدی ساخت
سیال و با شکوه و ناپیدا
و هرجا که میرفت
مسجدش با او بود...
آدمها_همه_معمارند
معمار مسجد خویش...
نقشه این بنا را خدا کشیده است
مسجدت را بنا کن
پیش از آنکه
آخرین اذان را بگویند...🍃
عرفانه نظرآهاری
۴.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.