عضو هشتم
پارت ۲
نامجون:جیمین جونگکوک چیشده چرا اشکش رو دراوردین؟
جیمین:از آیت آقا بپرس به ا/ت میگه هر*زه(عصبی و جدی اخم)
کوک:حقیقت رو گفتم اون چیزی جز هر*زه نیست (آخرش رو با داد گفت تا ا/ت بشنوه)
ا/ت هم گریش بیشتر میشد با هربار گفتن کلمه هر*زه از دهن کوک میومد بیرون قلبش بیشتر درد میگرفت چون اون عاشق کوک بود و دوسش داشتم حاضر بود جونش رو برای کوک بده
تهیونگ:ولی اون هر*زه نیست چرا نمیخوای بفهمی(عصبی)
یونگی:اون دوست دخترت هر*زه هستدنه ا/ت(جدی)
کوک:دوست دختر من چهگماهی کرده هاا که پای اون رو میکشین وسط(عصبی و داد)
جین:چرا نمیفهمی اون خودش دوست پسر داره ما چندبار درحال بوسیدن دیدیمش(داد)
کوک:دروغ میگین همتون دارین روغن میگگین(داد و جدی)
جیهوپ:ما میخواستیم نگیم که تو ناراحت نشی(جدی تر)
کوک:نه من باور نمیکنم چون شما ها میخواین من اون رو ول کنم ولی کور خوندین
از زبان ا/ت:همهی حرفاشون رو داشتم میشنیدم و این منو دیوونه میکرد رفتم آماده شدم تا برم بیرون حالم عوض بشه از این حال بیام بیرون
ا/ت رفت پایین اعضا داشتن همینجوری بحث میکردن و ا/ت
فکر میکرد همش تقصیر اونه خیلی از خودش دلخور بود درو باز کرد که بره یهو......
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.