هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

از دِماغِ منِ سرگشته خیالِ دهنت
به جفای فلک و غصه‌ی دوران نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من، وز دل من آن نرود

آن چنان مهرِ تواَم در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود

گر رود از پیِ خوبان، دل من معذور است
درد دارد، چه کند کز پی درمان نرود؟

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد، وز پی ایشان نرود

#حافظ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

💠 @e_adab 💠
دیدگاه ها (۱)

محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری‌ستدل از محبت من بردار، ...

حیف باشد در وفا، کم بودن از رنگِ حناعمرْ بهتر زانکه در پای ن...

آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارداگر انصاف دهد عیش دو عالم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط