پدرم مگفت زن باد گسوانش بلند و چشمانش درشت باشد

پدرم ميگفت: زن بايد گيسوانش بلند و چشمانش درشت باشد!
مادرم، هرگز موى بلند نداشت
و چشمانش دلخواه پدرم نبود..
مادرم ميگفت: زيبايى براى مرد نيست..
مرد بايد ،دستهايش زمخت ،
و گونه هايش آفتاب سوخته باشد..
پدرم ،زيبا و جذاب بود،
نه دستان زمختى داشت و نه گونه هاى آفتاب خورده..
ولى هرگز نگفتند،
كه زن بايد عاشق باشد،
و مرد لايق..
عشق را سانسور كردند..
من سالها جنگيدم
تا فهميدم كه بى عشق ،
نه گيسوان بلندم زيباست و نه چشمان سياهم..
و نه مردى با دستان زمخت و گونه هاى آفتاب سوخته ،
خوشبختيم را تضمين ميكند...
دیدگاه ها (۷)

انسان همان چیزی می شود که به آن می اندیشد با ناخواسته های ...

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧ...

بر خاکی نشسته بودم که خدا آمد و کنارم نشست! گفت: مگر کودک شد...

جملاتی فوق العاده از نیما یوشیجدکتر نيستم...اما برايت 10دقيق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط