چه کنم

چه کنم
با غم خویش؟
گه گهی
بغض دلم میترکد
دلِ تنگم زِ عطش میسوزد
شانه ای میخواهم
که گذارم
سرِ خود بر رویش
و کنم گریه که شاید
کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست.


❤️❤️
دیدگاه ها (۶)

باران ببارد،من چای بریزم،تو نگاهم کنیآدم‌ها،با همین رویاهاست...

ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺎﺕ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺑﻌﻀ...

روزهاى دلتنگى و بى حوصلگى.....يكـ تماسِ چند لحظه اىيكـ پيام ...

دلم تا برایت تنگ می‌شود،مینشینم اسمت را می‌نویسممی‌نویسم...م...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

عاشقانه های شبنم

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط