چشم و ابروى تو با من نازنين در ناز بود
چشم و ابروى تو با من نازنين در ناز بود
اين، پس از پايان تلخم، بهترين آغاز بود
در به روى خويش بسته، نااميد نااميد
آنچه فكرش را نمي كردم، همين پرواز بود
زنده كردي با دم عيسایىات اين مرده را
عشق تو در من شبيه قدرت اعجاز بود
با صداي خنده هايت باورم شد عاشقي
حرفهاي تو قشنگ و صحبتت آواز بود
بوسه اي دادي و گفتي عشق من! چيزى نگو
عشقبازى زير باران بين ما يك راز بود
در تلاطم با نگاهت چشمهاي خيس من
رو به خوشبختي در و دروازهء دل باز بود
گرمى دست تو و من، غرق در ناباورى
زندگى وفق مراد و بخت من هم ساز بود
آي حافظ! آي سعدي! با شما دردم يكي ست
دلبر گيسو كمندم، دختر شيراز بود!
اين، پس از پايان تلخم، بهترين آغاز بود
در به روى خويش بسته، نااميد نااميد
آنچه فكرش را نمي كردم، همين پرواز بود
زنده كردي با دم عيسایىات اين مرده را
عشق تو در من شبيه قدرت اعجاز بود
با صداي خنده هايت باورم شد عاشقي
حرفهاي تو قشنگ و صحبتت آواز بود
بوسه اي دادي و گفتي عشق من! چيزى نگو
عشقبازى زير باران بين ما يك راز بود
در تلاطم با نگاهت چشمهاي خيس من
رو به خوشبختي در و دروازهء دل باز بود
گرمى دست تو و من، غرق در ناباورى
زندگى وفق مراد و بخت من هم ساز بود
آي حافظ! آي سعدي! با شما دردم يكي ست
دلبر گيسو كمندم، دختر شيراز بود!
۳۹۸
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.