م خواستم از عاشقانه هایمان شعر بگویم

مے خواستم از عاشقانه هایمان شعرے بگویم...
باشی شاعرت مے شوم...
نباشی هم...
نه
از نبودنت نمیگویم
یعنے نمیتوانم ڪه بگویم
تو بمان
بمان و هجوم فاصله ها را ڪم ڪن...
بمان و بر آسمانم بتاب
بمان و دریاے طوفان زده‌ے دلم را ساحل باش
بگذار
واژه ، واژه
با تو عاشقے ڪنم و سطر به سطر دیوانه‌وار برایت بمیرم...!!!!!
دیدگاه ها (۲)

.طلوع صبــــحدر چشم های تــــودیدنی ســـتوقتی خورشیـــدذرهذر...

قسم به پاییزی که در راه است...و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ه...

وحشیانہ‌ترین #بوسہ‌هایت رابراے من ڪنار بڪَذاردر شبی #خاموشڪہ...

یک شب #آغوشت را سفارش کن از پس کوچه‌هایخیالِ من بگذرد ....اش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط