باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم #قلبی به پایم اوفتاد
باز هم #چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک #نبرد
#عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمهٔ #لبهای من
تشنه ای #سیراب شد ، سیراب شد
باز هم در بستر #آغوش من
رهرویی در #خواب شد ، در خواب شد
بر دو #چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی #دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از #جاه و #مال و #آبرو
او #شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر #امّید را
او به فکر #لذت و غافل که من
طالبم آن لذت #جاوید را
من #صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم #وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا #بسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ای آغوش گرم
#مست نازم کن ، که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا #آشنا
بگذر از من ، من تو را #بیگانه ام
آه از این دل ، آه از این جام امید
#عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
#چنگ شد در دست هر #بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند
#ویسگون #ویسگونی #مفهومی #انگیزشی #دوستان #دوستانه #دلنوشته #عکس_پروفایل
#hakan0914
باز هم #چشمی به رویم خیره شد
باز هم در گیر و دار یک #نبرد
#عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمهٔ #لبهای من
تشنه ای #سیراب شد ، سیراب شد
باز هم در بستر #آغوش من
رهرویی در #خواب شد ، در خواب شد
بر دو #چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او
عاشقی #دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از #جاه و #مال و #آبرو
او #شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر #امّید را
او به فکر #لذت و غافل که من
طالبم آن لذت #جاوید را
من #صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم #وجود خویش را
او تنی می خواهد از من آتشین
تا #بسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ای آغوش گرم
#مست نازم کن ، که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا #آشنا
بگذر از من ، من تو را #بیگانه ام
آه از این دل ، آه از این جام امید
#عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
#چنگ شد در دست هر #بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند
#ویسگون #ویسگونی #مفهومی #انگیزشی #دوستان #دوستانه #دلنوشته #عکس_پروفایل
#hakan0914
۴.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.