چای مینوشیدم

چای می‌نوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند!
لبخند تلخی زدم و گفتم:

چقدر داغِ!!
دیدگاه ها (۰)

عاشقم ...اهل همین کوچه‌ بن‌بست کناری ...!که تو از پنجره‌اش ،...

این بویِ‏ زلف کیست‏ که جان‏ می‌دهد به من؟#هوشنگ_ابتهاج

بفرست واسع هر کی که برات خواهر واقعی بوده....عشق دلیم خواهرا...

گاهی خیال میکنم از من بریده ای بهتر ز من برای دلت برگزیده ای...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط