کوچه هم بر رد پاهایم دگر خو کرده بود

کوچـه هم بر رد پاهـایم دگـر خـو کرده بود

غم خودش را با من دیوانه همسو کرده بود

حس خـوبـی داشت لمس طـرّه هـای نـاز تـو

هرچه با من کرده بود،آن پیچش مو کرده بود
دیدگاه ها (۳)

دور از نوازش‌هایِ دستِ مهربانتدستان من در انزوای خویش، تنهاس...

‍ ‍ ای دریغ از تواگر چون گل نرقصی با نسیمای دریغ از مناگر مس...

به کدامین مفرّباید گریزدچشمانی کهقاب عکس نگاه تو راپنجره ی د...

حواسم پرت زیبایی ات شد !منِ دست و پا چلفتینصف بیشتر شعرم را ...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط