مشغول دوست داشتنت هستم

"مشغولِ دوست داشتنت هســـتم"
با خیالم....
با یادآوری لمسِ دستانت .....
ڪه به آتش می ڪشید تشنگیِ تنم را
اسمت را زمزمہ می ڪنم
تا فراموش نڪنم
روزے تمام هستی من بودے
مے بوسمت رو به آسمان
تا به آغوش بڪشم خیال اولین
بوسه ات را
سر بر سینه ات مے گذارم
تا به یاد بیاورم تپشِ قلبت،
قشنگترین ملودے دنیا بـود
با چشــمانے خیس
بین رویا و حقیقت
بین حال وگذشـتہ ...
بین بودن و نبودن
مشغول دوست داشتنت هستم...
تڪرار ڪن مرا...
دیدگاه ها (۳)

‌‌‌همین که می خواهمتو را دوست تر بدارمناگهانکسی از دور عاشق ...

گاهی دلت می خواهددر شلوغی روزگارش بیایدتنگ در آغوشت بگیردبگو...

به پنج شنبه که میرسیم جای خالی هاخودشان یکی یکی ردیف میشوند ...

باور کن، قهوه بهانه بود...عصر،را جز در آغوش تووووو شیرین شدن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط