با بغضی که در سینه اش به یک باره شکسته شد لب های خشکیده و
با بغضی که در سینه اش به یک باره شکسته شد لب های خشکیده و چاک چاکش را به زحمت باز کرد«به اندازه ی کافی زجر نکشیدم؟»..
۲.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.