در یک سفرآیت الله بروجردیبه یک روستا اطراف قم می رود

در یک سفر آیت الله بروجردی به یک روستا اطراف قم می رود.
کسی را پیش آقای بروجردی می آورند که مرض جوع داشته (هرچه غذا می خورده احساس سیری نداشته) آیت الله بروجردی از او سوال می کند از کودکی به این مرض مبتلا بوده ای.

آن مریض می گوید نه من قبلا شکارچی بودم وبه کوه ها می رفتم وبه شکار می پرداختم .تا این که یک روز شکاری پیدا نکردم وسفره ی غذایم را باز کردم تاناهاربخورم .
سگی را دیدم که به طرف من می آمد .سگ با زبان بی زبانی از من غذا طلب می کرد ومن توجهی به او نکردم معلوم بود خیلی گرسنه است.
تا این که لقمه ی آخر را در دهانم گذاشتم وسفره خالی شد .سگ بی چاره ناامید شدو فوری هلاک شد از همان موقع به بعد من هرچه غذا می خورم هیچ وقت احساس سیری نمی کنم. 
آزار رساندن یا لطف کردن به مخلوقات خداوند هر چند یک سگ باشد در سرنوشت انسان تاثیر دارد.

 

برگرفته:از سخنان آقای فرحزاد
دیدگاه ها (۲)

همسر شهید بابایےقهر بودیم.گفت:عاشقمےگفتم :نہگفت:لبت نہ گوید ...

یادی کنیم از موجودی کهمثلا شاه مملکت بود اما دو دستی یک قسمت...

الله اکبر...اذان صبح به افق تهران...التماس دعا

بازآ بازآ...هرآنکه هستی بازآ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط